پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 6 سال و 5 روز سن داره

هديه های آسموني

پاییز 1400

اول امسال بابا برای پارسا یک تبلت خرید و برای مامان هم یک گوشی.منم گوشی قبلیمو  دادم پوریا بازی کنه.حسابی هردو خوشحال بودید. امسال پاییز شمال رفتیم. گلپیایگان هم دوبار رفتیم.یکبار جشن دندونی یکتا و یکبار تولد یکسالگیش: فیروزشهر رفتیم و برف بازی کردید.پارسا میگفت کاش خونمون اینجا بود توی برف!!! سدگلپایگان تحصیل امسال بازهم بخاطر کرونا مجازی است و باید پوریاراهم سرگرم کنم. کارنامه ی میان ترم نوبت اولت: وضع ظرفشویی من در پایان شب امتحانهای پارسا: ...
28 اسفند 1400

تابستان 1400

پوریا داداشش رو زده بود و من دعواش کرده بودم، پارسا از طرفش نامه نوشته بود و آورده بود که ببخشمش!! بازیهای تابستانی عنکبوتی و قهرمانی!!!!: کلا با زمین مشکل دارید!!پوریا هم یاد گرفته از دیوار بالا بره... پارسا با تغییر فصل احساس تغییر دکوراسیون داره بچم.کلا عاشق تغییر دکور هستی.اینم تغییر جدید تابستانه.کمد جلوی پنجره!!!: بازی با یکتا: تفریحات تابستونی: قحطی تفریح تابستونی! چند روزی کیمیا اومد منزلمون و خوشحال بودید حسابی: ...
23 شهريور 1400

بهار 1400

در شروع این سال کرونایی دل رو به دریا زدیم و تصمیم گرفتیم چند روزی بریم شمال.خداروشکر به خیر و سلامتی تمام شد و حساااااااااااااابی هم بهتون خوش گذشت.مخصوصا اینکه عموها و پسرعموتون هم با خانواده هاشون بودن و حسااااااااااابی به دلتون راه میومدن. گل پسرهام یه دلی از عزا در آوردن😍 از زمان رفت تا برگشت به روایت تصویر: الهی هرچه زودتر تکرار بشه این مسافرت زیباااااااااااااااااااا و اما جشن نیمه ی شعبان خانگیمون ...
22 شهريور 1400

زمستان 99

گويا اين كرونا قصد رفتن نداره. شد يكسال😭 همچنان در خانه بسر ميبريم و مشغول با يه عااااااااااااااالمه درس و كاردستي و.. -اين فصل باباحاجي عزيزمون را متاسفانه از دست داديم.خيلي ناگهاني.بنده خدا از خونه ي ما رفته بودن لحظاتي قبلش و تصادف كردند.كلي پارسا جونم گريه كرد و كلي سعي كردم خودمو كنترل كنم و مرگ را برات منطقي توضيح بدم كه به خدا و روال زندگي بدبين نشي.خدا بيامرزتش.مرد خوبي بود و بارفتن ناگهانيش خيلي دلتنگمون كرد. پورياجونم كه عاشق باباحاجي بود.هربار زنگ ميزد خونشون تا صداي عزيز رو ميشنيد ميگفت ميخوام با باباحاجي حرف بزنم. روحش شاد -پورياجونم رو هم بالاخره از پوشك گرفتم.خيلي راحت و عالي.كلي دعاكردم جايي نجس نشه خيل...
7 دی 1399

پاييز 99

امسال اولين پاييز كرونايي رو تجربه كرديم.شوخي شوخي داره يكسال ميشه. شايد فقط خود خدا بدونه چقدر نگه داشتن دوتا پسر بچه توي اين سن و سال توي خونه سخته.اصلا تخليه نميشيد.گاهي صداي همسايه ي طبقه ي پايين درمياد كه چقدر سروصدا داريد. يكسره هم سر درس پارساييم.حداقل مدرسه ميرفتي ديگه ورزش را نياز نبود توي خونه انجام بديم و بخشي از تكاليف را توي مدرسه انجام ميدادي. كلاسها از 7ونيم صبح شروع ميشه تا 11 وربع .ولي عملا ده درصد هم بازدهي نداره.فقط الكي وقتمون براي حضوري زدن داخل كلاس ميره و بعدش نيازه كه همه ي دروس را مجدد خودم برات توضيح و درس بدم.يكسره هم كليپ وكاردستي بايد درست كنيم كه بيشتر فشار روي والدينه.واقعا مگه ميشه بچه از صبح كه چشم ب...
7 دی 1399

تابستان99

-از زندگی کرونائی خیلی خسته بودیم و حوصله شما دوتاخیلی سررفته بود.به روز قلکتو باز کردی و با آقاجونت رفتیم و اسکوتر و اسباب بازی و سه چرخه خریدیم و مشغل بازی شدید و و کمی حالو هواتون عوض شد. -پوریا رفته قایم شده!! اول پیدات نکردم! هی شلوار یا لباستو درمیاری.دعوات کردم که شلوارتو درنیار و رفتی قایم شدی - -مرداد ماه،مدرسه چندتا کلاس آموزشی و درسی مجازی گذاشت و سه روز درهفته پارسا درس می خواند.برای عید غدیر هم کاردستی درست کرد و نقاشی کرد و خانه را تزیین کردیم و جشن گرفتیم. ...
16 شهريور 1399

بهار 99

امسال شروع سختی داشتیم. بخاطر بیماری کرونا که از اواخر بهمن سال قبل خانه نشینمون کرده حسابی. عید همش منزل بودیم و حساااااااااااااااااااااااااااااااااااااابی حوصلمون سررفته بود. واقعا روزهای سختی بود.بعد از عید که حسابی سختتر هم شد.چون کلاس های پارسا آنلاین بود و روزی3 ساعت کلاس آنلاین و کلی مشق و کارهای دیگه..تقریبا از صبح بیدار می شدیم یه صبحانه میخوردیم و درس میخوندیم تا6عصر!!! واقعا گاهی عصر که میشد حس میکردم بچم پوریا را ندیدم و کلی بغلش میکردم و دلم میسوخت براش. شکر خدا کلاسهاتون اواخر اردیبهشت تمام شد. ولی بازهم نیازه باهم تمرین کنیم که چیزی یادت نره. کلاس آنلاین پارسا: این هم جشن الفبای مجازی!...
27 بهمن 1398