پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 6 سال و 10 روز سن داره

هديه های آسموني

زمستان 1400

1400/12/28 17:41
نویسنده : مامان
611 بازدید
اشتراک گذاری

امسال هم با شرایط کرونایی گذشت.یکی دو هفته البته مدارس را جو کمی کرونا گرفت و گفتند حضوری برید مدرسه.هفته ی اول که رفتی به خیر گذشت ولی چندنفری مبتلا به کرونا شدند و هفته ی دوم دلخواه شد که ما نذاشتیم بری و چندنفری در کلاستون توی اون هفته ی دوم مبتلا شدند.

دیگه این کرونا خیلی خسته کننده شده...

خیلی توی خونه حوصلتون سر میره.بااینکه قبلا غیر از تابستان مسافرت نمی فرتیم این پاییز و زمستان چندباری مسافرت رفتیم که حالمون عوض بشه.

انقدرررررررررررررررررر خستم دوست دارم فقط سال تحصیلی تموم بشه.همش درس درس،درس،فرستادن تکلیف، بازخورد گرفتن و....

خودت هم خسته ای پسرم

خدا به شما بچه ها رحم کنه با پایان کرونا

از بهترین اتفاقات زمستان امسال زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السلام بود.واااااااااااااااااااای که چقدر دلم چر میزد برم اونجا و این سالهای کرونایی بارها و بارها خوابش را دیده بودم.پوریا را نبردیم چون در این شرایط کرونا نمیشه مراقبش بود رعایت کنه.ولی پارسا را بردیم.چون مثل خودم عاشق اونجاست و دلش پرمیزد که بره.قرار بود رفتیم اونجا براش یه انگشتر عقیق یمن بخرم و مثل همیشه گذاشتیم کلی برای خودش خرید کنه که زیارت بیشتر بهش بچسبه.برای پوریاهم هدیه خریدیم.بچم جاش خالی بود.خیلی روز عالی ای بود.

پارساهم انگشتر قبلی خودش را به پوریا داد.قبلش هم بعد از حدود یکسال سر مزار پدربزرگم رفتم.پارسااولین بار بود اونجا میومد.

-بازیهای برادرانه ی زمستان:

از بند حوله هم برای بازی جنگی استفاده می کنید!!!

-یکبار با مادربزرگم که شما خیلی دوستش دارید رفتیم شمال.یکبار هم خودمون

 

از بازی لب آب شروع کردید و کم کم تو این سرما رفتید توی آب!!

برای اینکه راحت از آب بازی بیرون بیاید بابا بهتون پیشنهاد رانندگی ماشین را میداد.با امید یه خوشی دیگه میومدید بیرون.بابای مهربوووووون

پسرم پارسا واکسن کرونا زدی عشقم

پوریاهم گریه میکرد که منم میخوام واکسن بزنم!! تا بری بیای گریه میکرد و به من میگفت که مامان بد!نذاشتی منم واکسن بزنم

زمستان امسال دیگر پدربزرگ عزیزم هم به رحمت خدا رفت.روحتان شد بابابزرگهای مهربونم

روزپدر بود و ما میخواستیم بابا را سورپرایز کنیم وقتی اومد.

اما بابا برای شماها هدیه های مورد علاقتون را خریده بود و بیشتر شماها سورپرایز شد.

آخر سالی هم اول من حالتهای گلودرد و ...داشتم.بعد از چندروز پارسا با تب خیلی شدید.بعد چندروز پوریا سبکتر

نمی دونم یعنی باز کرونا گرفتیم؟؟؟

هرچی بود شکرخدا یکی دو روزه برای هممون گذشت.البته پارسا یک شب تا صبح تب شدید داشت و خیلی بچم اذیت شد.

-این هم جشن نیمه شعبان امسال و هدایا و شادیهاتون:

-قلکهاتون را باز کردید و مقداریش را بانک گذاشتید برای آیندتون.بعد خرید رفتیم و پوریا برای خودش یه اسکوتر خرید و پارساهم شمشیر و اسباب بازی بن تن

-پوریا 8 تا دندون خراب داره.خیلی ناراحتم.بسکه شیرینی جات دوست داری.پارسا دو دندانش خراب بود و درست کرد.تازه مثلا از خانم دکتر جایزه هم گرفت.ماخریدیم دادیم خانم دکتر.پوریا هم به عشق جایزه رفت و دندان اول را پر کرد.ولی روز بعد انقدر گریه زاری راه انداخت که دندانش را نصفه بستن و پر نشد.خیلی نگران وضع دندانهاتم آتیش پاره.عینک خیلی دوست داری.خریدم دادم خانم دکتر بهت بده.بعد از دندانپزشکی گفتی یه عینک دیگه هم میخوام.گفتم باید بری دندونت رو درست کنی.

گفتی ولش کن خودم بزرگ شدم میخرم!!!

-پوریاجونم شیفته ی عروسک وشخصیت جناب خان شدی.دیگه دل و روده ی عروسک بیچاره رو درآوردی بسکه دنال خودت میکشی.

-این هم تفریحات پایان سال:

دارید دوتایی فیلم بزرگونه میبینید و میخندید!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)