تابستان 1400

پوریا داداشش رو زده بود و من دعواش کرده بودم، پارسا از طرفش نامه نوشته بود و آورده بود که ببخشمش!!

بازیهای تابستانی عنکبوتی و قهرمانی!!!!:

کلا با زمین مشکل دارید!!پوریا هم یاد گرفته از دیوار بالا بره...

پارسا با تغییر فصل احساس تغییر دکوراسیون داره بچم.کلا عاشق تغییر دکور هستی.اینم تغییر جدید تابستانه.کمد جلوی پنجره!!!:

بازی با یکتا:

تفریحات تابستونی:

قحطی تفریح تابستونی!

چند روزی کیمیا اومد منزلمون و خوشحال بودید حسابی:

فسقل خونه:

فسقل خونه عاشق کتف مرغه

فسقلی در حال ظرف شستن

برادرانه های پارسا پوریا:

قهر با داداش!!

داداش بزرگ در حال بازی با دستگاه عموش

عید غدیر امسال و پختن نذری عدس پلو:

کادوهای عیدغدیرتون

محرم امسال و عزاداری در منزل و عزاداری در ماشین پشت دسته و نذری :

اتفاق مهم تابستان امسال تغییر مدرسه ی پارسا بود.اونجا راضی نبودم و واقعا استرس تغییر مدرسه داشتم.نمی دونستم کجا بنویسمش فقط میدونستم ادامه ی اونجا بودن صحیح نیست.خیلی روزهای سختی داشتم چون میترسیدم اشتباهی کنم و به ضرر پسرم بشه.شکرخدا هرچی استخاره میکردم دلگرم میشدم و الان که دارم وبلاگ را بروز میکنم بیش از نصف سال تحضیلی گذشته و خیلی راضی هستم از معلم و مدرسه ی جدید.

وقتی بابا خواست پروندت رو بگیره خیلی غمگین بودی.کارتهای جایزه ات رو بردی و آخرین جایزه هاتو از مدرسه قبلی گرفتی.برای پوریاهم گرفته بودی و کلی خوشحالش کردی.فدای دل مهربونت فداکار من

کلاس زبان ثبت نامت کردم.اونم توکل به خدا پیش رفتیم.شکرخدا خیییییییلیییییییییییی راضی هستیم.خدایا بی نظیری.بدون حمایتهات هیچم

اولین تکلیف زبانت.از ترم یک ننوشتنت.چون مقداری بلد بودی

اینم کلاس زبان مجازی کرونایی!