پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 6 سال و 12 روز سن داره

هديه های آسموني

هفته بیستم-شروع لعاب برنج

هفته بیستم زندگیت از یکشنبه24 تا شنبه30  شهریور بود...  -این هفته برای اولین بار دیدم میترسی!آخه تو ترس از کجا میفهمی؟؟؟؟؟!!!!طفلی خالت با کلی ذوق برات یه اسباب بازی خریده بود ولی تو ترسیدی و از خودت صداهائی جدید از ترس درآوردی!! -روز دوشنبه صبح بابات منو تو و خاله و مامان جونت رو رسوند خونه مامان بابام...اولین بار بود اونجامیرفتی..حسابی همه جا برات جدید بود و تا تونستی کیف کردی ولی خب اینهمه بازی و شیطنت باعث شد نه درست شیر بخوری نه بخوابی!دیگه آخر شب دخله جفتمون اومد از خستگی!عاشقه دید زدنه همه جا بودی..دو بار هم با آقاجونت رفتی پارک..اولین باری که پارک رفتی اینروز بود و پارکی رفتی که من توی بچگی میرفتم!یو هوووووووو...
30 شهريور 1392

هفته نوزدهم-دمر شدی!

هفته نوزدهم زندگیت از یکشنبه 17تا شنبه23 شهریور بود... اولین شبی که واکسن زده بودی خودت براحتی دمر شدی! درحالت نیمه هوشیاره خواب و بیدار!!!حتی دستت زیرت نموند!!!!       -شبی که واکسن زده بودی پیشه مامان جونت خوابیدی..منم کنارش...خیلی سخته بودم وحال خودمم خوب نبود..وسطهای شب شیرت دادم وگذاشتمت سر جات و بلند شدم که از اتاق برم بیرون که دیدم مامان جونت میگه وای وای!! برگشتم دیدم کامل دمر شدی!!چقدرخطرناااااااااااااااااااااااااااااااااااک!! البته دستتم زیرتنت نمونده بود و انگار داشتی شنا سوئدی میرفتی!!! چندروزی بود مخصوصا بابات باهات تمرین دمر شدن میکرد...ولی من اصلا فکرنمیکردم دمر شی...آخه بعضی بچه ها ا...
23 شهريور 1392

هفته هجدهم-ورود به ماه 5

هجدهمین هفته از زندگیت از یکشنبه10 تا شنبه 16 شهریور بود... خداروشکررررررررررررررر بسلامتی وارد ماه 5 شدی عزیزکم دیگه واقعا واقعا واقعا میخوام وقایع رو انشاالله هفتگی بنویسم و روزانه عکس بذارمممممممم... آخه تغییراتت مثله دوران نوزادیت سریع نیست و نمیدونم هرروز چی باید بنویسم!       سن كودك مهارتهاي اصلي (اكثركودكان انجام مي دهند) مهارتهاي اضافي (نيمي از كودكان انجام مي دهند) مهارتهاي پيشرفته (تعداد كمي از كودكان انجام مي دهند)   چهارماهگي سر را بطور ثابت بالا نگه مي دارد مي تواند وزن را روي پاها...
16 شهريور 1392

هفته هفدهم-به پهلو میچرخی

هفدهمین هفته از زندگیت از یکشنبه 3 تا شنبه 9 شهریور بود..  -انقدره شیطون و بازیگوش شدی میخواستم عنوان این هفته رو بذارم"آتیش شدی!" ولی دیدم خب چرخیدن به پهلوت مهمتره بعدا بخوام ببینم چه هفته ای به پهلو راحت چرخیدی سخت میشه پیداکرد!!! البته خیلی وقته گه گاه به پهلو میچرخی ولی این هفته برات خیلی راحتتر بود...  - حسابی به قصه هائی که بابات برات میگه علاقه مندی...حتی خود منم ازین قصه ها خیلی خوشم میاد..شخصیت اصلی داستانش خودتی..اولش همش میگه یکی بود یکی نبود تو این دنیای بزرگ غیر از خدای مهربون هیچکس نبود...یه پسری بود اسمش پارسا بود....بعد داستان روزتو تعریف میکنه..همچین کیف میکنی که نگو...تا بابات میگه یک...
9 شهريور 1392

هفته شانزدهم-پارسا خط خطی!!

شانزدهمین هفته زندگیت از یکشنبه 2٧مرداد تا شنبه ٢شهریور بود...    -از دیدن چهره خودت توی آینه خیلی خوشحال میشی و کلی ذوق وخنده!! واسه مامانت انقدر ذوق نمیکنی!!!  باخودتم حرف میزنی!! راستی پاتو زدم توی رژ گونه ی خالت و کوبیدم توی آینه ی خونه مامان جونت!!! هی جای پاتو ببینن ذوق کنن!!            اینم تقویم اولین شهریور عمرت:     یکشنبه ٢٧مرداد(صد وششمین روز زندگیت):  نمیدونم دیشب چت شده بود...هر یکساعت بیدار میشدی...شیرم خوب نمیخوردی...اعصاب خودتم خوردشده بود..یکباربیدارشدی باجیغ..دیدم تو خواب گوشه ی چشمتو کندی خونش اومد توچشم...
2 شهريور 1392
1