پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 6 سال و 5 روز سن داره

هديه های آسموني

سی و سومین ماه زندگیت

1394/10/17 2:27
نویسنده : مامان
1,135 بازدید
اشتراک گذاری

سی و سومین ماه زندگیت از15 دی تا 14بهمن بود.

-آخرین ماههائی هست که اینجوری طبق ماه به ماه زندگیت برات مینویسم.میخوام از سال95 برات هر فصل یکبار بنویسم.مثلا بهار 95

هم علتش کمتر شدن تغییرات توئه ،هم فرصت نکردن خودم، هم زیاد شدن و سنگین شدن مطالب وبلاگت.فکرکنم اینجوری پیش برم  بزرگ بشی خودتم وقت نکنی همشو ببینی و بخونی.

 

ای واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای این ماه تموم شد با اینهمه جاهائیکه رفتیم ازمهمانی خانه بابابزرگهام و عروسی و... ولی من هیچی ازت عکس وفیلم نگرفتم!!!!

بابات گفته با گوشیش ازت عکسهائی گرفته...امیدوارم مربوط به این ماه باشه برات بگذارم.

خیلی سرمون گرمه.بیشتر بابت ازدواج خاله جونت.یک هفته که باهم خرید میرفتیم و تورو پیش مامان جونت میذاشتم.ولی از اونروزها به بعد خیلی بهم میچسبی.انگارهمش نگرانی برم.آخه صبحهاش که بیدارمیشدی نبودم وظهرمیومدم نهار میخوردم بازسریع میرفتیم واصلا راضی نبودی برم.از بعد اون روزها خیلی شدید بهم میچسبی.خودم باشناختی که ازت داشتم میدونستم تبعاتی درپیش است ولی خب چاره هم نبود.بزودی روبراه میشی میدونم.

پسرگلم خیلی دوستت دارم.دارم سعی میکنم بیشتر از روزهای زندگیت لذت ببرم.خیلی زود میگذره.سعی میکنم بیشتر باهم خوش باشیم و ازکودکیت لذت ببری.

عاشقتمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

 

خدایا طعم شیرین مادر شدن را به همه ی آرزومندانش مخصوصا دوتا از دوستان خودم که مدت زیادی چشم براه هستن بچشان...بحق محمد و آل محمد علیه السلام

 

ماشاالله پسرگلم بزرگترشده قد و وزنشم بیشتر شده و باتوجه به اینکه این مدت خیلی بغلم بودی مخصوصا از مچ درد خیلی ناراحتم.حتی با آقاجونت هم بیرون نمیری و توی پارک هم بازی نمیکنی.همش میخوای بغل باشی.امیدوارم هوا بهتر شه بازهم روحیه بازیتو پیداکنی و باآقاجونت پارک بری و...

شاید هم هوا سرده تمایل به رفتن نداری و ما الکی حساس شدیم...

 

یه مدت بود خیلی میزدی.یک ماهی هست بهتر شدی.خیلی تلاش کردم و مطالعه کردمو وقت گذاشتم.واقعا نسبت به بچه های دیگه خیلی روحیه حساستری داری و تعامل باهات مقداری مشکله و زود واکنش میدی.

عاقبت بخیر باشی پسرعزیزم.الهی آمین

 

خیلی مهربونی..گاهی دست و پام جائی میخوره و یکدفعه آخ میگم تا بوس نکنی ول نمیکنی.گاهی هم حرفهای خودمونو تحویلمون میدی مثلا بهم میگی مامانه خوشگل نازم بخواب شب شده!!!!

گاهی اذیت میکنی یا کار بد میکنی دعوات میکنم میگم بی ادب!!!!!

هفته پیش در شیشه ای ویترین را بازکردم از لولای بالا در رفت و نتوانستم وزنشو نگه دارم خورد روی کابینت و شکست.تو خیلی شوکه شدی و اولین چیزی که گفتی این بود:مامانه بی ادب چرا شکستی؟؟؟

ههههههههههههههههههههههههههههههه

دیگه تصمیم گرفتم از این لغت استفاده نکنمبدبو

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)