پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 6 سال و 12 روز سن داره

هديه های آسموني

هفته 18-ورود به ماه5

1391/9/20 14:27
نویسنده : مامان
6,333 بازدید
اشتراک گذاری

بارداری پارسا:

هفته18 من از سه شنبه14 تا دوشنبه 20 آذر بود

اولین روز هفته18 متعلق به ماه 4 هست

و از روز بعدش یعنی روز چهارشنبه من وارد ماه 5 شدم

پسرم تو داری بزرگ میشی

ماهگردت مبارک

4 ماهت تموم شد بسلامتی

بیا شمعهارو فوت کن تا صد سال زنده باشی

 بعد از طی موانع زیاد بالاخره وارد ماه5 شدم

 

 پرش از موانع:

 

(دقت كن بعد از رسيدن به ته خط باز برميگردم سرخط كه از موانع بگذرم!!!!!!!! همشون خودم هستما...شكل خيلي گوياست...نشون ميده اين پرش از موانع بي وقفه است!!!!!!!!!!!!)

 

 

پسرخوبم میدونی اسکول چیه؟؟؟؟

اسکول یه پرندست که میگن برای خودش غذا قایم میکنه بعدا یادش میره کجا قایم کرده...یعنی یه جورایی سرکاره!!!

مامانتم چون یه جورایی سرکاره حسابی اسکول در اسکول شده!!!

اینم عکس این پرنده خوشنام!!

حالا خودت قضاوت کن ببین دیگران دارن مامانتو اسکول میکنن یا اسمشو میشه چیز دیگه ای هم گذاشت؟؟؟

اول بارداری که حالم بد بود همه فامیل و دوست و دکتر و...میگفتن تا سه ماه همینه...تحمل کن...

خلاصه 3ماه گذشت وهمه دیدن هنوز حال مامانت بده..

جهت انجام فرآیند ذکرشده(اسکول سازی) همه بهم گفتن بعضی خانومها تا آخرماه4 هم هنوز ویار دارن...

بازم گفتم خب خداکنه آخر ماه4 دیگه خوب شم...

آهان رسیدیم به زمانیکه ماه4 تموم شد و مامانت هنوز حالش بده..

اینسری که دکتر بودم گفت البته معمولا این عوارض تا آخر هفته20 هست!!!!!

دقت کردی پارسا جان؟؟

هفته20 یعنی سه هفته هم از ماه 5

دیگه خودت قضاوت کن...الان به مامانت میگن اسکول یانه؟؟؟؟؟!!!!!

به بابات میگفتم دقت کردی دارن با این حرفا منو تا 9ماه میکشن؟؟؟

باباتم خندید...فکرکنم همدستن باهم!!!نظرت چیه؟؟؟هههههههههههههه

 

خب از ماجرای شیرین اسکول شدن که بگذریم میخواستم بگم پسرگلم خیلی دوستت دارم...خیلی بهت وابسته شدم...

گاهی نگران میشم میگم یعنی برم سونو اینسری میگه همه چیز خوبه؟؟؟اما سعی میکنم خودمو آروم کنم...حاضرم هر بلائی سرم بیاد ولی تو خوب باشی...

انشاالله همیشه منو تو و بابا و بقیه عزیزان درکنار هم شادو سلامت باشیم

الهی آمین

 

خلاصه که خیلی دوستت دارم و اینو به 80 زبان زنده دنیا برات مینویسم!!! تا قشنگ با گوشت وخونت پیوند بخوره!!!ههههههههههههههه

بعبارتي شيرفهم شي!

 

 

 English - I love you
Afrikaans - Ek het jou lief
Albanian - Te dua
American Sign Language - _../
Amharic - Afekrishalehu
Arabic - Ana behibak (to male)
Arabic - Ana behibek (to female)
Armenian - Yes kez sirumen
Bambara - M'bi fe
Belarusian - Ya tabe kahayu
Bengali - Ami tomake bhalo bashi
Bisaya - Nahigugma ako kanimo
Bulgarian - Obicham te
Cambodian - Soro lahn nhee ah


Cantonese Chinese - Ngo oiy ney a
Catalan - T'estimo
Cheyenne - Ne mohotatse
Chichewa - Ndimakukonda
Corsican - Ti tengu caru (to male)
Creol - Mi aime jou
Croatian - Volim te
Czech - Miluji te
Danish - Jeg Elsker Dig
Dutch - Ik hou van jou
Esperanto - Mi amas vin
Estonian - Ma armastan sind
Faroese - Eg elski teg
Farsi - Doset daram
Filipino - Mahal kita
Finnish - Minä rakastan sinua
French - Je t'aime

Gaelic - Ta gra agam ort
Georgian - Mikvarhar
German - Ich liebe dich
Greek - S'agapo
Guarani - Che ro jhay jhu
Gujarati - Hoo thunay prem karoo choo
Hiligaynon - Palangga ko ikaw
Hawaiian - Aloha wau ia oi
Hebrew - Ani ohev otah (to female)
Hebrew - Ani ohev et otha (to male)
Hiligaynon - Guina higugma ko ikaw
Hindi - Hum Tumhe Pyar Karte hae
Hmong - Kuv hlub koj

Hopi - Nu'umi unangwa'ta
Hungarian - Szeretlek
Icelandic - Eg elska tig
Ilonggo - Palangga ko ikaw
Indonesian - Saya cinta padamu
Inuit - Negligevapse
Irish - Taim i'ngra leat
Italian - Ti amo
Japanese - Aishiteru
Kannada - Naanu ninna preetisuttene
Kapampangan - Kaluguran daka
Kiswahili - Nakupenda
Korean - Sarang Heyo
Latin - Te amo
Latvian - Es tevi miilu
Lebanese - Bahibak
Lithuanian - Tave myliu

Malay - Saya cintakan mu / Aku cinta padamu
Malayalam - Njan Ninne Premikunnu
Mandarin Chinese - Wo ai ni
Mohawk - Kanbhik
Moroccan - Ana moajaba bik
Nahuatl - Ni mits neki
Navaho - Ayor anosh'ni
Norwegian - Jeg Elsker Deg
Pangasinan - Inaru Taka
Papiamento - Mi ta stimabo
Persian - Doo-set daaram

Pig Latin - Iay ovlay ouyay
Polish - Kocham Ciebie
Portuguese - Eu te amo
Romanian - Te ubesk
Russian - Ya tebya liubliu
Scot Gaelic - Tha gradh agam ort
Serbian - Volim te
Setswana - Ke a go rata
Sign Language - ,/,,/
Sindhi - Maa tokhe pyar kendo ahyan
Sioux - Techihhila
Slovak - Lu'bim ta
Slovenian - Ljubim te
Spanish - Te quiero / Te amo
Swahili - Ninapenda wewe
Swedish - Jag älskar dig
Swiss-German - Ich lieb Di
Tagalog - Mahal kita
Taiwanese - Wa ga ei li

Tahitian - Ua Here Vau Ia Oe
Tamil - Nan unnai kathalikaraen
Telugu - Nenu ninnu premistunnanu
Thai - Chan rak khun (to male)
Thai - Phom rak khun (to female)
Turkish - Seni Seviyorum
Ukrainian - Ya tebe kahayu
Urdu - mai aap say pyaar karta hoo
Vietnamese - Anh ye'u em (to female)
Vietnamese - Em yeˆu anh (to male)
Welsh - 'Rwy'n dy garu di
Yiddish - Ikh hob dikh lib
Yoruba - Mo ni fe e

Zulu - Ndiyathanda

 

 سرماخوردگيم تا اين هفته هم ادامه داشت...آلودگي هوا و وارونگي هوا خيلي زياد بود و من همش خوابالو و گيج بودم....آختو هم خيلي اين هفته وول خوشگل براي ماماني نخوردي...فكركنم توهم خوابي!!!!!!!!خمیازههههههههههههه

 میدونم ممکنه آخرین هفته ای باشه که روح نداری و ازهفته 19روح داشته باشی..آخی نازیماچ

خیلی دلم میخواد حالم حسابی روبراه بشه تو این هفته وسرماخوردگیم کامل خوب بشه و معده درد و تهوع و..هم یه رحمی بهم بکنه که بتونم ازهفته دیگه برای صالح بودنت سنگ تموم بذارم و کلی برات دعا و قرآن بخونم..تازه شعرو قصه هم برات میخوام بخونم...حسابی حالشو ببرخیال باطل

 

اين قسمت رو آخراي هفته18 اصلاح ميكنم:

بالانوشتم تو اين هفته وول نخوردي زياد

فكركنم بهت بر خورد!!!!!!!!!

پسرم خوب نيست آدم زود بهش بر بخوره!!! انتقاد پذير باش...

يعني چند روز آخر همش نميدونم دست كوچولو بود يا پا كوچولو هي ميزدي به مامان...مخصوصا وقتي بدنم حالت صاف نبود وخم ميشدم...فكر كنم جات كم ميومد!!!!!!!!ههههههههه

اعتراض ميكردي...منم هي بد مينشستم تو لگد بزني من كيف كنم...بابات ميگفت بچمو اذيت نكن...هههههه

چهارشنبه و پنجشنبه15و16 آذر واقعا لگدهاي ظريفتو حس كردم

نازي خيلي بامزس...وقتي فكرميكنم دست وپاهاي بلوري كوچيكتو كش ميدي كلي عشق ميكنمممممممممممممم    واي كي ميشه محكم لگد بزني قشنگ حست كنم؟؟؟؟؟؟؟؟

زود باش ديگه پارسا...قوي شو محكم لگد بزن...

الان بابات بود ميگفت اذيتش نكن بذار بچم هرجوري دوست داره لگد بزنه...هههه

ولي تو خيلي فعاليها...ماشاالله

با دوستهاي ديگم كه نينيهاشون هم سن توهستم مقايسه ميكنم ميبينم تو خيلي وروجكي...

عزيزيت ميگه به بچگيهاي بابات و عموت رفتي!!!!

ديگه ميتونم شعرتو عوض كنم

بگم:

پارسا میخنده

پارسا ميچرخه

پارسا ميرقصه

پارسا لگدهاي خوشگل ميزنه....

Emoticon

 

 

 

ديشبم داشتم برات شعرميخوندم حس ميكردم تا شعرميخونم وول ميزني وقتي قطع ميشه آروم ميگيري!!

هرمطلبي خوندم نوشته بود ازهفته 18 ديگه جنيني ميشنوه...ولي نميتونم باوركنم...نميدونم چرا...هنوز كوچيك حست ميكنم

پسرم بزرگ شده قوي شده...بايد باورش كنم!!!!!!!!!!!!

 

تازه يه هنر ديگه هم زدي

يه باركه داشتي هي لگدهاي بي جون ميزدي دستمو گذاشتم روي شكمم ديدم بعضيهاش از روي شكم هم حس ميشه...هورااااااااااااااااااااااااااااااااااا

دقیقا نقطه ای که داشتی فشار میدادی رو با نوک انگشتم فشار دادم داخل...یه دفعه یه فشار محکم دادی!!!هههههههههههه

احتمالا گفتی مامان دستتو بکش!!!!

انقدر ذوق كردم سريع زنگ زدم بابات

حيف كاش تو خونه بوديم بابات دستشو ميذاشت حس ميكرد...حيف تو شركت بوديم!!!

 فردای اونروز تو خونه خودمو خفه کردم انقدر چیزای شیرین خوردم بلکه یه لگد ناز بزنی بابات هم حس کنه ولی تو پسر لجبااااااااااااااااااااااااااااااز اصلا اونروز تکون نخوردی!!!!گریه

آخر شبش كه بابات خواب بود بازيت گرفت شروع كردي به لگد زدن...منم بهت گفتم نميخواد ديگه ماماني تو هم بگير بخواب!!!!!!!!!!!!!!ههههههههههههه

اما معمولا صبحها تا ظهر جنب وجوشت زياده...فكركنم مثل بابات سيستمت صبحيه...

خب ميدوني آدمها يا صبحي هستن ياعصري

صبحي ها يعني صبح بهتر درس رو ميفهمن بيشتر انرژي دارن وروبه شب خسته ميشن

مثل بابات و انگاااااااااااااااااار مثل تو

عصري ها يعني از عصر و روبه تاريكي كه ميشه تازه جون ميگيرن وهيچوقت نميتونن درسهاشونو بذارن اول صبح وشبها بهتر يادميگيرن...مثل مامانت

ولي دوست ندارم مثل من باشي...صبحيها بيشتر شبيه آدميزادن...عصريها شبيه خفاش...ههههههههههه

من هميشه اوج يادگيريم عصرو شب بود...خب بده ديگه شب لازمه آدم بخوابه...

 

 

 

بارداری پوریا:

هفته18بارداری من از دوشنبه22 تایکشنبه 28 آبان بود.همجنان بخاطر آمینوسنتز کم تحرک بودم ولی ازهفته گذشته بیشتر راه افتادم.خداروشکر هفته ی پرخطر یقط برای آمینوسنتز گذشت.هفته های قبل همش مشغول به جمع کردن لوازم منزل برای اسباب کشی بودم ولی دیگه بعید بدونم تایه مدت بتونم کاری کنم.بابات تهدیدم کرده که فقط استراحت!!

 

 

 

 

 

 اندازه كودك شما تقريبا 14 سانتي متر (تقريبا به اندازه يك سيب زميني بزرگ) و وزن او حدود 220 گرم است. او مشغول خم كردن دستها و پاهايش است و شما به تدريج اين حركات را بيشتر و بيشتر احساس خواهيد كرد. رگهاي خوني او را مي توان از زير پوست نازك و شفافش ديد و گوشهاي او اكنون در مكان نهايي خود قرار دارند و بخشهاي بيروني گوشهاي او نيز پيدا هستند. دور اعصاب او با ميلين (كه يك پوشش محافظ از جنس چربي است) در حال پوشيده شدن است و اين فرآيند تا يكسال پس از تولد او نيز ادامه خواهد يافت. اگر كودك شما دختر است رحم و لوله هاي فالوپ او شكل گرفته و در محل نهايي خود قرار دارند. اگر كودك شما پسر است اندامهاي جنسي او قابل مشاهده هستند هر چند ممكن است در سونوگرافي ديده نشوند.

 

  

مبحث شيرين سونوگرافي نينيهاي هم سن و سالت:

اگه قول بدي بچه ي خوبي باشي و بي تربيت نشي بهت ميگم غكسهاي زير چيه!!!

فعلا يه كم فكركن!!!!!!هههههههههههههههههههه

  اين عكس سونوگرافيه يه آقا پسره از نماي پايين

اينم عكس سونوگرافي يه دخترخانومه از نماي پايين

 

يعني اين U شكل پاها و باسنه

الان فهميدي تو اون بالائي هستي!!!!!!!!!!!

 

 

نيني گل من، عزيز دل من

اين هفته اندازه ي چي شده؟؟؟سوال

به به هويج خوشمزه....چقدرم مفيده....يادم باشه آبشو بگيرم بدم پارسا بخوره چشماي دكمه ايش قوي شهههههههههههههههههههههه

 

آخرين روز هفته 18 بشدت حال و اوضام به هم ريخت پسر نازي من...

شك دارم چرا اينطوري ميشم گاهي...دامر فكرميكنم شايد شايد آبليمو شيشه اي بهم نميسازه...

آخه هرچي نارنج تازه خالي ميخورم خوبه خوبم...ياحتي ليموترش تازه

ولي به نظرم هروقت آبليموي شيشه اي خريدم وخوردم حالم بد شده...

گلاب به روت آخرين روز هفته 18 موقع برگشت از شركت كلي حالم بد شد...انقدر اسيدمعدم زياد بودحس كردم آتيش گرفت گلو ودهنم

شب هم سوپ خوردم توش آبليمو ريختم آخه فكرنميكردم براي اون باشه...يعني نميدوني...انقدر حالم بهم خورد فقط ديوار دستشويي رو گرفته بودم نيوفتم...حس ميكردم معده رودم داره برميگرده...واي چشممو باز كردم ديدم كلي هم خون روشن تازه خارج شده!!!

گلوم داشت ميسوخت...فهميدم همونجا يحتمل از شدت بازگشت اسيد معده وفشار تهوع زخم شده...سعي كردم بعدش يه چيزي بخورم آروم بشه درد وسوزشش...

فكركنم توهم ترسيده بودي خودتو سفت كرده بودي...آخه دلمم درد گرفته بود ازعصر..

نازي پسرم نازي بيا بقل مامان...هههههههههه الان نه هاااااااااااااااا...بموقعش ارديبهشت ماه انشاالله بيا بقلم الان زوده همون تو دلم باش

آفرين پسرحرف گوش كن

حس ميكنم صدامو ميشنوي...آخه صبحها تا حرفي ميزنم تو يه ضربه ميزني...وگاهي تا شروع به قرآن خوندن ميكنم بازيتو شروع ميكني

فكرميكنم واقعا ميفهمي!!!!!!!!!!!! آخه خب نميدونم الان روح داري ياهفته ديگه!!!!

شكرخدابرنامه هامو مرتب شروع كردم وتا الانم به همش رسيدم...خيلي سخت نگرفتم كه خيلي حالمم بد بود بتونم انجام بدم

توهم با دل پاكت براي مامان دعاكن حالش خوب شه ديگه...بووووووووووووووووووووووس عزيز دلم

 

راستي آخراي اين هفته با بابات افتاديم به تكاپوي اينكه چطور ميشه دكور اتاقتو عوض كرد

آخه يه كم تختت جاگيره ...از طرفي كمد و ويترينت ازهم جداست وخيلي بزرگ ميشه كنارهم

البته كنارهم قشنگتره ولي خوده نصاب اومد بچينه گفت فقط باتوجه به ابعاد اتاق و...درصورتي ميشه كه كمدها دوطرف تخت باشه و تخت وسط باشه...نميدونم به نظرم يه كم شلوغ شده

شايدم عادت ندارم

آخه مامانيت عادت داره هميشه همه چيز رو گوشه ها بچينه..عادت نداره وسطها شلوغ باشه

ولي خب هرجوري اندازه زديم نشد نغييري ايجاد كنيم

فعلا دكور اوليه ي اتاقت همينه....هههههههههههههههه

اصل اينه انشاالله ازش به شادي استفاده كني پسرگلم وهميشه دلت خوش باشه...البته نه باكمك اسباب و وسايل...بلكه دلت به لطف وعنايت خداخوش وگرم باشه و از خلقتت و زندگيت شاد باشي

اينم عكسش:

 

 

 

يه ميزكامپيوتر هم گوشه سمت چپ عكست هست...ميدونم يه كم بزرگتر ميشي هي ميخواي بازي كني و كامپيوتر ميخواي لابد!!!

البته راستشو بخواي خواستم ميز رو فعلا تا نياز نداري جاي ديگه بذارم ولي نميشد...همون مبارك خودت باشه...وسايل بابا رو از روش برميدارم تلفن كوچولو وآب نماتو ميذارم...هههههههههههههههه

از حالا به حق و حقوق بابات دست زدي!!!خودش راضيه عيب نداره!!!

البته نهائي نيست ها....پرده هنوز نداره...كمدهاش چيدمان نشده...همش باشه آخرائيكه توميخواي بسلامتي بدنيا بياي

ولي خب چون وسايل سنگينه وخود نصاب بايد بذاره جاي كمد وتخت بايد نهائي ميشد

كه آخرم دو به شك موندم

اين تيرو تخته ها كه مهم نيست البته..تنت سلامت دلت شاد گل مامان وبابا

 

 

اینم عکس شکم مامان در انتهای این ماه:

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

elnaz
10 آذر 91 23:15
ishalla ninie ma be hamin zudi be donya miad unvaght man baghale hichkas nemidam


آخجون مرسی الناز جونم پس یه خواب سیر رو به خودم وعده بدم وقتی تومیای...هههههههههههههههخخخخ
یسنا
12 آذر 91 11:44
سهیلای عزیزم مبارک باشه وقتی شنیدم بارداری خیلی خوشحال شدم انشاا... به سلامتی دنیا بیاد


ممنونم یسنای عزیزم..خدا پسرگلتوبرات حفظ کنه خیلی خوشحالم کردی عکساشو برام فرستادی....شادباشی دوستم
صدف
12 آذر 91 13:16
سهیلا جون ورودت به ماه 5 را تبریک میگم آدم خیلی لذت می بره وقتی ازش بپرسن چند وقته ؟ بگی ماه 5 ..هورااااااااااااااااااا
4 هم داره تموم میشه ...............


آره بخدا صدف جون!!!هههه
خواهرم میگه هروقت ازت پرسیدم چندماهته یا تو سه ماه بودی یا سه ماه و خورده ای!!ههههه راست میگه خیلی انگار دیر میگذره...
خیلی خوشحالم از ورود به ماه 5 البته تو یه روز از من عقبتری...ههههه نینیتم یه روز دیرتر بدنیا میاد...انشاالله خداحفظش کنه برات
ماریا (مامان محمد مهدی)
14 آذر 91 11:03
سهیلا جون
دقت کردی چه زود گذشت !؟
الحمدلالله
امیدوارم باقیشم به خوبی و خوشی و سلامتی بگذره و پارسا جون به آغوش گرم خانواده بیاد و از اون وسایل خوشگلی که مامان سهیلا براش تدارک دیده استفاده کنه.


ماریای عزیزم برای خودم انگار اصلا نمیگذره!!!
مرسی از دعات دوست خوبم..خداپسرگلتو برات حفظ کنه
فندق
15 آذر 91 10:45
چه جوری داری حساب میکنی من امروز 19 هفته وسه روزم ..اما هنوز نمیگم دارم وارد 5 میشم....


فندق جوووووووووووووووووون
ببين هر4هفته و2روز يكماهه
پس ماه1:آخر4هفته و2روز تموم ميشه
ماه2:آخر8هفته و4روز تموم ميشه
ماه3:آخر12هفته و6روز تموم ميشه
ماه4: آخر17هفته و1 روز تموم ميشه
ماه5:آخر 21هفته و 3روز تموم ميشه

شمابسلامتي خيلي وقته وارد5شدي عزيزمممممممممممممم


ماه6: آخر25هفته و 5روز تموم ميشه
ماه7: آخر30هفته تموم ميشه
ماه8: آخر34هفته و 2 روز تموم ميشه
و ماه9:آخر38هفته و4 روزتموم ميشه
چون بارداري 9ماه و9روزه پس ميشه
روز1: 38هفته و5روز
روز2: 38هفته و6روز
روز3: 39هفته
روز4: 39هفته و1روز
روز5: 39هفته و 2روز
روز6: 39هفته و 3روز
روز 7: 39هفته و 4 روز
روز 8 : 39 هفته و 5 روز
روز 9: 39 هفته و6 روز

و روز بعدش بسلامتي40هفته كامل زايمان




پس خوشحال باش شماآخراي راه ماه 5هستي عزيزمممممممممممممممممممممممم
بسلامتي
شیرین
17 آذر 91 0:02
وای سهیلا جونم هر چی از عمر بارداریت میگذره من خوشحالتر میشم و خیالم راحت تر میشه.
آخه هر وقت نگران نی نی خودم میشم به پارسا جونم فکر میکنم.
خیلی خوشحالم که حرکتاشو احساس میکنی خداروشکرررررررررررررر.
انشالله زودی این زمان باقی مونده روهم بسلامتی بگذرونی و پارسا جونمو صحیح و سلامت به دنیا بیاری گلم.


ممنون شیرین جونم...
انشاالله شماهم بزودی حرکات نینی گلتو قشنگگگگگگگگگگگ حس میکنی
مرسی ازلطفت
صدف
17 آذر 91 9:01

انشاا.. به سلامتی این روزا بگذره ما نی نی های گلمونو زودتر ببینیم .البته من سزارینی هستم 12 اردیبهشت یعنی 12 روز زودتر نی نیم بدنیا میاد ......


انشاالله بسلامتی صدف جونم...
مامان افسانه
19 آذر 91 0:24
سلام سهبلا جونم تبریک میگم ایشالله نی نی 10000000000000000000000 ساله بشه


سلااااااااااااااام مرسي افسانه جونم...انشاالله خدا نيني توروهم برات سالموصالح حفظ ميكنه....اين رقم نجوميه الان سنه؟؟؟هههههههههههههه
انشاالله هممون عمر باعزت داشته باشيم
فندق
20 آذر 91 21:26
به به




فندق
21 آذر 91 21:10
عزیزم به نظر من تختت کنار شوفاژ...کمد قفسه ایت کنار دیواری که روبه رویه....پریز برق داره...کمد یکسرت بچسبه به میز کامپیوترت....برو همرنگ ست سیسمونیت برچسب بگیر ومیز کامپیوترتم همون رنگ برچسب بزن


فندق جونم جابجاش كردم...تخت رو آوردم كنار شوفاژ...خيلي بهتر شد..مرسي عزيزم از پيشنهادت...حالا وقت نشد عكس بگيرم ...ميذارم انشاالله
فكركنم خيلي بهتر شددددددددددددددددددد
هوراااااااااااااااااااااااا