پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 6 سال و 11 روز سن داره

هديه های آسموني

هفته17

1391/9/13 14:27
نویسنده : مامان
1,895 بازدید
اشتراک گذاری

بارداری پارسا:

 

هفته 17 بارداری من از سه شنبه7 تا دوشنبه 13 آذر بود

 

پارسا بخنده

پارسا بچرخه

پارسا برقصه

نا نای نای

پسرم

خوشگلم

نازنازی....

هههههه  این شعریه که وقتی داری وول میزنی بصورتی من درآوردی سرهم میکنم و برات میسازم...

 البته اول اين شعر بصورت نيني بچرخه نيني برقصه بود كه پس از اعلام هويت قطعيت تغيير كرد!!!

niniweblog.com  تازه یه روز تو نمازخونه داشتم نمازمیخوندم با یه جائیت که خیلی کوچولو بود دوتا ضربه ضعیف ناز زدی به شکم مامان...چقدر کوچمولو بودش آخههههههههههههههههه

محکم بزن بهت بگم پارسای کونگفو کار!!!!!کارتون پانداي کونگ فو کار

فعلا تا توی دل مامانی عیب نداره!! ورجه وورجه کنی تازه مزه هم میده...چون دست و پات بستست نمیتونی آتیش بسوزونی همه جاروبهم بریزی همرو اسیرکنی!!!

اما بعدا زیاد شیطونی کنی مجبورم با گیره آویزونت کنم:

 متاسفانه متاسفانه متاسفانه درکمال تاسف و تالم...مامانت باز این هفته سرماخورد!!!!طفلی بابات خودشو مقصر میدونه...ولی دوتا از همکارهامم که میزشون کنار میزمه سرماخورده بودن...

همینه دیگه نمیشه یه آدم (اونم از نوع لاجون!!!) 9 ماه سرما نخوره که!!!!!!!!!!

میشه؟؟؟

 

niniweblog.comنخند پارسا!! خوب نیست آدم مادرشو مسخره کنه!!!!!

يكشب كه انقدر سرفم گرفت دلم شديد درد گرفت و تو رفتي زيردلم عينه سنگ خودتو سفت كردي...خيلي عذاب وجدان گرفتم...ولي درحال خفه شدن اصلا راه نداشت سرفه نكنم...دعاكن ماماني زودخوب شه...

ديگه خودموحسابي كنترل ميكنم سرفه نكنم...باهمه باايما واشاره حرف ميزنم چون دهنم باز ميشه اولا صدام درنمياد دوما سرفم ميگيره

 خلاصه صبحش یه لحظه حس کردم خیس شدم..ترسیدم کیسه‌ آبم پاره شده باشه...یعنی سکته میدی منو پارسااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

ولی شکرخداهیچی نبود...بابات کلی زنگ بلوک زایمان بیمارستان عرفان و دکترخودم ازشون راهنمائی گرفت...خودم که صدام درنمیاد همش روی کاغذ برای همه مینویسم

 این مدت همش لاغرشدم وهیچی نخوردم خیلی ضعیف شدم قشنگ حس میکنم

 

 

سعی کن تو دل مامانت حسابی ورزش کنی قوی شی که توی مراحل زایمان بتونی کمکم کنی!!ههه

 

niniweblog.comطناب هم بزن...بند ناف که دم دستت هست!!! بشمر یک...بشمر دو....

 

میدونی خیلی خیلی خیلی دوست دارم طبیعی زایمان کنم...حس میکنم اون چیزی که خدا قرار داده ازهمه چیز بهتره..خب ممکنه بعضی شرایط باعث بشه آدم نتونه طبیعی زایمان کنه...این دورزه زمونه خیلی از دکترها برای اینکه وقت نذارن و پول بیشتری بگیرن زوری همه رو به یه بهونه ای میفرستن زیر تیغ سزارین..

ولی دکتر تو(خانم دکتر حجتی) خیلی آدم با ایمانیه..همیشه اول فکر مریضهاشه...و تاکیدشم بیشتر روی زایمان طبیعیه..مطمئنم اگه همه چیز خوب باشه و بتونم طبیعی بزام الکی بهم نمیگه سزارین..

میگن پسر راحتتر طبیعی بدنیا میاد چون خودشم عضلانیه کمک میکنه تو زایمان..دعام کن بتونم به آرزوم برسم و یه زایمان طبیعی راحت داشته باشم..حس میکنم مادر شدن با سزارین یه کم لوسه!!!ههه

دوم اینکه سعی کن حسابی قوی بشی و قول بده خودتم تو مراحل زایمان بهم کمک کنی...

اردیبهشت پارسال نینی دوستم که اتفاقا اسم اونم پارساست توسط همین خانم دکترحجتی طبیعی بدنیا اومد...دوستمم خیلی راضی بود از زایمانش..

به مامانی قول بده سالم برام بمونی...زود هم بدنیا نیای...نمیدونم چرا جدیدا انقدر نینیها زود بدنیا میان...

مامانی طاقت نداره تو دستگاه بمونی هاااااااااااااا

زردی هم خواستی بگیری درحدی بگیر که دستگاهی نشی...

من دق میکنم بی مامان میشی هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

گاهی بهم سفارش میکنن استراحت کن...زایمان زودرس درنتیجه این پارازیتهای ماهوارو وامواج و..زیاد شده...

خیلی سعی میکنم رعابت کنم..هیچ جا نمیرم..هیچ کاری نمیکنم..حتی به دکتر گفتم حالاکه جفتم اومده بالا میتونم یه کم فعالیت و ورزش و...داشته باشم؟؟خیلی محکم گفت نه.. بذار یه ماه دیگه بگذره!!!

گاهی فکرمیکنم من همش تو ماشین درحال رفت وآمدم نکنه برام بد باشه...ولی باز میبینم همکارهام تا9 ماه میومدن سرکار..رفت و آمدشونم باسرویس بوده...هیچیشونم نشد...

توکل میکنم به خدا و میسپرمت به خودش

انشاالله بموقع بموقع و درکاملترین وضع بدنیامیای...وهمیشه سالم وصالح میمونی..

 

 

 

بارداری پوریا:

هفته 17بارداری من ازدوشنبه 15تایکشنبه 21 آبان بود.

استراحت مطلق بعد از آمینوسنتز خیلی سخت بود.روحیم واقعا خراب شده بود و استرس حال پوریای عزیزم هم ازطرفی دیگه حالم را بدتر میکرد وهمش میل به گریه داشتم.خداروشکر بعد دو روز تماس گرفتن که جواب اولیه میگه99 درصد مشکلی نیست و بچه سالمه.

باخیال راحتی از حال تو استراحت مطلق هم تحملش برام راحتتر شده بود.

همش توی تلویزیون راهپیمایی اربعین رامیدیدم وبرات دعامیکردم وگاهی اشک میریختم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 خب حالا ببينم پسرگلمون طبق اطلاعات منابع اين هفته چه شكليه و چقدر بزرگ شده: 

 

وزن كودك شما حدود 155 گرم و اندازه او حدود 12.7 سانتي متر است؛ تقريبا به اندازه يك پياز بزرگ. او مي تواند مفصلهاي خود را تكان دهد و اسكلت او كه تاكنون به صورت غضروف نرم بود آرام آرام به استخوان تبديل مي شود. حس شنوايي او در حال رشد است. بند ناف او كه شاهراه حيات وي براي اتصال به جفت است هر روز محكمتر و ضخيم تر مي شود.

 

 

اينم عكس سونوگرافي يه نيني هم سن و سال خودت:

 

 

آخجوووووووووووووووووون پارسا و پوریاي من اندازه ي يه گلابي درشتن....به به

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

ساحل
6 آذر 91 17:47
هفته 17 مبارک

وایییییییییی اصلا باورم نمیشه چقدر داره زود میگذره ... پس چرا هفته های من دیر میگذره


ساحل جون هركي براي خودش به نظرش ديرميگذره...باوركن..منم همش فكرميكنم اصلا نميگذره...اما براي تو زود گذشتها خودمونيم..هههههههههه
انشاالله بسلامتي وشادي بگذره
ریحانه
7 آذر 91 15:28
سلام مامان پارسا مبارک باشه به سلامتی و دل خوش
منم می خوام با پارسا حرف بزنم البته با اجازه مامان و باباش
آقا پارسا خدا خیلی دوست داره که این بابا و مامان مهربون و بهت داده بخصوص مامان که من شاهدم چقدر عاشقانه برات می نویسه کتاب می خونه و خرید وسایلت که همش با حوصله و با سلیقه است خدا تو رو به اونا و اونا به تو ببخشه ان شاءالله




سلااااام مرسي ريحانه جونم
انشاالله خدا پسركوچولوتو برات سالم وصالح حفظ كنههههههه
مرسي سر زدي بهمون
سیمین
15 آذر 91 10:46
چه حس قشنگیه وقتی من خم میشم بیشتر تکونم میده


سيمين جون هنوزگاهي شك ميكنم واقعا نينيه وول ميخوره يا آروم ضربه ميزنه ياتوهمه شكمم تيك پيداكرده!!!هههههههه اما خيلي جالبه حس جديده كه قبلا نبود
وقتي دراثر سرماخوردگي سرفه ميكردم انگارهي جابجاميشد...نازي نازي