پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

هديه های آسموني

هفته 37-كامل شدن مبارك!

1392/2/2 0:30
نویسنده : مامان
25,492 بازدید
اشتراک گذاری

بارداری پارسا:

هفته 37 بارداری من از سه شنبه 27 فروردین تا دوشنبه 2اردیبهشت بود

خداروشكر پسرخوب حرف گوش كنم انقدر دووم آوردي تا كامل شدي..

كامل شدنت مبارك پسرخوبم...خوشحالم ديگه بايد منتظر زايمان باشم و نگران زايمان زودرس و نارس بودنت نيستم...

مرسي كه 37 تموم شد و تو هنوز تو دلمي!!

بايد برات شعر بخونم:

گل من اي نازنينم

تو هنوز تو دلمي...هنوز تو دلمي...تو هنوز تو دلمي!!!!!نیشخند

اینم تقویم اردیبهشت..ماه تولدت

 

میدونم حسابی دیگه انشاالله کامل شدی و دکتر فرصت بهمون داده تاآخر38 با زبون خوش خودت بدنیا بیای ولی مامانی ازت خواهش میکنه حداقل تا آخر فروردین بمون پسرکم!!بذارهمون هفته 38 بیا!!!ههههه

بهت عادت کردم دلم نمیاد بیای بیرون!! حالا جات خوبه بمون دیگه!!!من نمیدمت بیرون مال خودمی!! قهقهه

تازه گاهي فكرميكنم جات الان خيلي راحته!! دردسر غذاخوردن وجيش كردن و...نداري

هروقت بخواي ميخوابي وپاميشي

جاتم گرم ونرمه!!

بياي بيرون هي پوشكت ميكنن!!! ختنت ميكنن!!! بندنافتو ميبرن!!! واكسنت ميزنن!! ازت آزمايش ميگيرن!!! بايد تلاش كني غذابخوري آخرشم بايد بادگلو كني تا راحت به دلت بچسبه غذا!!!

خلاصه اول دردسرهاي دنيويته!!

 این حرفارومیزنم بابات میگه استرس به بچم وارد نکن!!!خخخ

جدي جدي همون لحظه اي كه آدم وارد اين دنيا ميشه مشكلاتش شروع ميشه!!

اميدوارم هميشه ازمشكلات كوچيك وبزرگت براي رشد وپيشرفت وقوي شدنت استفاده كني...

ولی واقعا 37هفته حسابی بهت عادت کردماااااااااااااااااااااا تودلم نباشی دلم برا کارای بامزت تنگ میشه...عیب نداره عوضش انشاالله سالم وشاد همش توبغلمی پسمل گلم..

تاجمعه که خواهش دارم ازت بمونی!!! آخه قرارداد رویان داریم میبندیم و یه مراسم هم درپیشه روزپنجشنبه..

درضمن من دوست دارم 37هفتت کامله کامل بشه بدنیا بیای...دکترمیگفت پسری از سنش ماشاالله درشتتره..خیلی نمیتونیم نگهش داریم..فکرکنم نهایت تا 17 اردیبهشت باید بدنیا بیای..البته اونموقع دیگه لابد سزارین!!!

 دیگه حوصله فکرکردن به این چیزهاروندارم! یعنی میدونی باورم نمیشه قراره بزام!! آخی واقعا داره تموم میشه باورم نمیشه هرکاری میکنم!!!

پسرگلم امیدوارم دوران جنینی تو دل مامان بهت سخت نگذشته باشه

مامانو ببخش اگه اذیت شدی..دیگه نینی اول بود تجربه نداشتم..همشم حالم بد بود..نازی پسرکم

ولی توخیلی پسرخوبی برامن بودی..خیلی هم حرف گوش کن..همیشه بهت میگفتم مامان نمیتونه زیادغذابخوره تو حق خودتو بگیر قشنگ به خودت برس..خوشحالم همیشه وزنت ازسنت جلوتره!!! اگه دکترمیگفت لاغره به سنش خودمومقصرمیدونستم!!

این روزها واقعانمیتونم چیزهای سنگین بخورم..خودتم انگار جات تنگ میشه اعتراض میکنی...

جدیدا دردهای عجیب غریب زیاد دارم...گاهی میگم نکنه درد زایمانه؟؟؟ولی چندساعت میخوابم خوب میشه ومیفهمم نه درد زایمان نبوده!!هربار بخوابم از دردبیدارشم لابد دردزایمانه!!!هههههههه

واقعانمیدونم دردش چجوریه!!! الانم یه طوری شده قدرت تشخیص ندارم که گلاب به روت دستشویی دارم یا تودلم بادپیچیده یا معدم ناراحته یا درد زایمانه یا انقباض کاذبه و...!!!!!!!!!!!همشون مثله همه!!!

دیگه روزهائیکه سرکارنمیرم جرات نمیکنم تنهائی خونه بمونم...

خواب دیدم 2 اردیبهشت داری بدنیا میای

ولی سعی کن روزهائیکه بخش زایمان بیمارستانهاشلوغه نیای!!مثلا 2/2/92...9/2/92 یا شب و روز تولدحضرت فاطمه(س)...هرچندبهترین هدیه یه مادر تو روزمادره ولی خب اونروز نیای برامون بهتره

ازطرفی دیگه خیلی دلم میخواد ببینمتو بغلت کنم..بالاخره نفهمیدم بیای نیای!!!هههههههههه

خودت صلاح خودتو سعی کن تشخیص بدی!!

شكمم داره سرازير ميشه كم كم...

اينم عكس شكمم در آخرين روز هفته 37:

 

 

 

 این هفته عکسهای آتلیه روگرفتیم...

 قرار داد رویان بستيم...هم بهت هدیه دادن وهم یه جعبه دادن و وسایلی که لازمه موقع زایمان ببریم..

پنجشنبه مراسمی پشت سرگذاشتيم....

جمعه مهمونی خونه عمه بوديم...

تخت کوچولوت حاضره ولي هفته ديگه ميگيريم...

دوشنبه یعنی آخرین روزهم رفتم دکترحجتی...پسرگلمو معاینه کرد طبق معمول گفت بچه یه کم درشته،یه کم که چه عرض کنم درشته!!!

خلاصه بهم گفت زیادنخورم که خیلی چاق نشی!!!ویتامینهاتو هم کم کرد!!!

تازه میخواستم ازش بپرسم چی بخورم تقویت شم برای زایمان!!!گفتم هرچی میخورم یکساعت نمیشه گلاب به روتون برمیگرده،معدم اصلا جانداره

گفت عیب نداره کم بخور!!!ههههههههههههههههههه

گقتم برا زایمان جون ندارم ضعف میکنم!!گفت بهت سرم میزنم!!قهقهه

کلا حرفاش مودبانه ی جمله کوفت بخوری بود!!!

وای کلی با بابات بعدش خندیدیم

آخه قبلش یه بستنی میوه ای جانانه هم خورده بودم!!به بابات گفتم اگه دکتراینو میدید میگفت درد!!!نخور!!!هههههههههههه البته دکتر با ادبه ومحترمانه بهم گفت نخور...

منه طفلی هیچی نمیخورم آخه...گه گاه یه چی میخورم بابات ذوق میکنه

خب به من چه پسرم استعدادچاقی داره!!! اصلانم چاق نیست شاید استخون بندیش درشته!!!

دکترگفت بالای وزن ٣٤٠٠ زایمان طبیعی نمیکنیم خطرداره

برای زمان ونوع زایمانم همچنان بلاتکلیفم گذاشت...هرچی گفتم معاینه کن ببین سرش اومده تولگن و..گفت فعلا تامیتونی فعالیت کن..انشاالله تاهفته دیگه میزای!!

واقعا دوران بارداری هم حال وهوائی داره!!!یه بار باید دعاکنم نزام...یه بار باید دعاکنم بزام!!! دوران اسکولی به تمام معنا!!!

 

سرکارهم زیادنمیرم..دوسه روز درهفته..ولی خب اینطوری بلاتکلیفم میترسم تو هم نیای و مرخصی کم بیارم..خیلی سخته ولی مجبورم برم سرکار!!

بارداری پوریا:

هفته 37بارداری من از دوشنبه 6 تا یکشنبه 12 فروردین بود.

بعد چندین روز که حال سرماخوردگیم بهتر شد از پزشک برای مرکز رویان گواهی سلامت گرفتیم و یه پک هدیه به همراه بسته ی مخصوص نگهداری خون بندناف به خونمون آوردن.

خیلی خیالم راحت شد.همش میترسیدم زایمان زودرس داشته باشم و این کار بمونه.

خداروشکر

میخواستم مدل تختت را یه جوری تغییر بدم وسایل اتاقتون بهترجابشه.ولی پارسا کوتاه نمیاد میگه وقتی توی تختم درازکشیدم باید پوریای عزیزم را ببینم.عاشقته واقعا

این هفته با مامان جونت تخت خوابت را درست کردیم و ساک لوازمت راجمع کردیم.یه لیست خرید نوشتم و بابات زحمت کشید پوشک و دستمال مرطوب و سایر لوازم مورد نیازت را خرید.کمد لوازمت رامرتب کردم ویکی دو دست لباس برای بعدبیمارستان برداشتم.خلاصه اینروزهاهمش فکرمیکنم کاری نمونده باشه عزیزکم.چون مامان جونت هم مدتیه مریضه همش سعی میکنم کارهای لازم را تامیشه خودم انجام بدم که اون بعد زایمانم بیش از حد درگیرنشه.همش دعامیکنم زایمانم خوب باشه و سرپا باشم.فعلاکه همچنااااااااااااااااان کم وبیش درگیر مریضی هستیم وانگار این مهمون ناخونده قصد نداره ولمون کنه!!!!!!!!!!!!

واقعاخسته شدم.خدایا خودت کمک کن وصدای منو بشنو.الان که برات مینویسم پارسا باز تب کرده و کنارش بیدارنشستم و ساعت از2نیمه شب گذشته.ولی تو خوابی و اصلاتکون نمیخوری.آفرین پسرم خوب بخواب جون بگیری

انقباضهای دردناکم زیاد شده.یادم نمیاد سرپارسا انقباضهای دردناک داشته باشم و واقعاحتی وقت نمیکنم مطالب رابخونم ببینم داشتم یانه.غیر از اون هم خیلی ضربات محکمی بهم میزنی.یکدفعه شوک میشم و آخ میگم.گاهی واقعاشدید دردم میاد.ای ناقلا داری زور بازو به مامانت نشون میدی؟؟؟

ته دلم دوست دارم بتونم طبیعی زایمان کنم وهمین روزها البته وقتی کارهام تموم شد با درد برم بیمارستان و با یه زایمان راحت طبیعی زایمان کنم.ولی خب اینو به هیچکس نگفتم حتی دکتر.میدونم همه منو له میکنن!!خب آرزوئه دیگه.بر جوانان عیب نیست.همه میگن طبیعی بعد سزارین خطر داره.منم هیچ دعائی نمیکنم.فقط توکل به خدا و صلاح خودش.حس میکنم سزارین بعدش برای شرایط من خیلی سخت باشه.خب با زایمان طبیعی آدم سرپاتره ومیتونم بهتر به پسرهای گلم برسم.چون پارسامهدمیره ودوست داره رسیدگیش با مامانش باشه.

ازخدامیخوام بهم قدرت و توان بده هرجوری بودخیلی عالی از پس شرایطم بربیام.

پارسا عاشقته.همش لباس من بالاست و داره تورو بوس میکنه.فکرمیکنه از توی نافم داری نگاه میکنی!!!!!!!!!صبحهها زوری از خواب بیدارت میکنه.هی میخوای بخوابی نمیذاره.دلم برات میسوزه.عوضش سحرخیزمیشی مادرجان و کامروا!!!هههههه

یکسری لوازم دیگر راهم آماده کردیم و لباسهای دیگر را اتو کردم و ساک حملت را آماده کردم.همه وسایلت را پارسا به روشهای مختلف تست میکنه درست باشه!!ههههه  توی تختت هم هی میخوابه!!!میخوام حساسش نکنم وگرنه واقعا گاهی کلافه میشم هی مرتب میکنم و به هم میریزه.خب توانش را ندارم!!

لباسهای بعد ازبیمارستانت راهم پارسا انتخاب کرده.میگم خوبه حداقل از اول اسمت را خودمون گذاشتیم نوبت به پارسا نرسید!!خیلی روت حس مالکیت داره.انگار برای پارسا هستی

اینم عکس شکمم توی این هفته باردای.بعضیهامیگن زمان پارساشکمت جلوتر بود.بعضیهامیگن الان شکمت بزرگتره!!نمیدونم فقط هرچی هست تو وزن وحالت روبراه باشه عزیزکم.بقیش مهم نیست!!

 

واقعا پارسا عاشقته.هرچیز جالبی ببینه میاد شکممو بالامیزنه میگه داداش نگاه کن!! یکروز توی اینهفته کلی دعوامون شد چون میخواست جلوی عموش شکمم را بالا بزنه وهرچی میگفتم نه ول نمیکرد.گاهی واقعا خسته میشم.امیدوارم بدنیابیای هم اینجوری دوستت داشته باشه.فعلا که هی کلافه میکنه آدمو!!هههه

من واقعا هنوز انرژی و روحیه ی لازم برای زایمانم را پیدانکردم.ماه گذشته ازنگرانیه حالت خیلی اذیت شدم.گاهی انقباضهام دردناکه.سر پارسا اینجوری نبودم.همش دعامیکنم زودتر ازموعد بدنیا نیای تا بتونم حالم رابهتر کنم.سر زایمان پارسا روحیم خیلی خوب بود و واقعا تجربه دارم که تاثیر داره وحتی بعد زایمان توی ریکاوری که همه ناله میکردن و مسکن میخواستن به نظرمن درد قابل تحملی بود.الان انقدر هنوز داغونم که تحمل یک معده درد راهم ندارم واعصابم نمیکشه.خدایا بحق 14معصوم خودت کمکم کن

 

 

روزشنبه مصادف بامیلاد امیرالمومنین ع است.روز پدر

بابات هنوز به دنیا نیومدی برات سنگ تموم گذاشته انقدر زحمت کشیده و به فکرته.قدرش راهمیشه بدون عزیزکم

توی این هفته رفتیم آتلیه وعکسهای بارداری انداختیم.خیلی اینموضوع فکرم رامشغول میکردکه نکنه زودتر زایمان کنم و این کارم بمونه.

خداروشکرانجام شد.پارساهم خیلی خوشحال بودکه رفتیم عکس بندازیم وهرچی خانومه میگفت ازشکم مامانت دورتر وایسا هی میچسبید

 

 

 

اينم مشخصات نيني كوچولوها درهفته3٧:

week 37swiss chard

تبريك! كودك شما كامل شده است و از اين به بعد قادر خواهد بود كه به زندگي در خارج رحم ادامه دهد. كودكاني كه قبل از 37 هفتگي به دنيا بيايند نارس و به آنهايي كه بعد از 42 هفته به دنيا بيايند ديرشده مي گويند. وزن كودك شما كمي بيشتر از 2720 گرم است و از سر تا پاشنه پا حدود 48.2 تا 50.8 سانتي متر طول دارد.
موي سر بسياري از كودكان در هنگام تولد كامل است و طول موهاي آنها ممكن است بين 1.2 تا 3.8 سانتي متر باشد. اگر رنگ موي كودك شما با خود شما يكسان نيست تعجب نكنيد. برخي نوزادان هم تنها كمي موي كرك مانند دارند.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مسافر کوچولو
2 اردیبهشت 92 9:39
ایشاله که بزودی اینجوریمیشین


ممنون عزيزمممممممممممممممممممممممممم
پرنیا
2 اردیبهشت 92 12:29
سلام عزیزم مبارکه کامل شدن مرد کوچکت
به سلامتی انشالله


ممنون دوست خوبم...انشاالله وبلاگ نيني گلي شما بزودي
شیرین
3 اردیبهشت 92 14:39
سلام گلم.کامل شدن پسرطلا مبارک عزیزم.دیگه استرس ها و خطرها خداروشکر تموم شده و فقط انتظار شیرین اومدنش مونده.
انشالله که هر وقت صلاحه بسلامتی به دنیا بیاد عزیزم.


ممنون شیرین عزیز...تو این بارداری هی دنبال من اومدیها!!!هههههههههه انشاالله پسمل گلی توهم بزودی سالم بغلته...بایه زایمان راحت..پسملهامون همسن هستن رفیق میشن حسابی
شیما
21 آذر 92 8:13
سلام خانمی خوشحالم که این حد شاد دوره بارداری رو گذروندی امیدوارم همیشه و همه جا با هم خوش و خرم باشید. من هفته 37 هستم احتمالا اوایل دی زایمانمه برام دعا کن .
مامان
پاسخ
سلام.الان که فکر میکنم میبینم خیلی استرسهای دوران بارداری اشتباه و الکی بود. انشاالله نینی گل شما هم بسلامتی میاد توی بغلت بزودی و خوشحالت میکنه