پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 6 سال و 13 روز سن داره

هديه های آسموني

بهار 1402

1402/5/21 1:12
نویسنده : مامان
404 بازدید
اشتراک گذاری

گردش هنگام خرید بهاری

تحویل سال:

زیارت حرم امامزاده صالح فرحزاد در روز اول سال جدید:

-درتعطیلات با بابا رفتید گردش مردونه

هفته ای یکبار که برای خرید میریم،پارسا پوریاهم در پارک کناری بازی میکنند.

شهربازی در تعطیلات:

موزه سعد آباد در تعطیلات:

-امتحان ترم کلاس زبان پارسا(پسرم دیگه تابستان کلاس زبان نمیره و فقط مرور میکنه)

-شبهای قدر برادرانه:

یک شب قدر به موزه ی دفاع مقدس رفتیم و در کنار استاد شجاعی بودیم و ایشان با پارسا صحبت کردند.بچه ها هم حسابی از شب قدر بهره بردند و همش روی تانک و ضدهوایی و...بودند و نذاشتند باباشون بفهمه مراسم چیه

-برای سال مادربزرگم بهشت زهرا رفتیم و اونجاهم یه تانک پیداکردید عکس بگیرید

-دوماه بعد از عید ماهیمون مرد.بیش از یکسال پیشمون بود.خواستم از فرصت مردن ماهی استفاده کنم و با سخنرانیم درس خوبی به بچه ها بدم.به پارسا توضیح دادم که هر حیوونی رو آدم نگه داره، بالاخره اون موجود اذیت میشه و آخرش میمیره و خودمون هم ناراحت میشیم.پارسا متقاعد شد وموافق بود که دیگه نخریم.

همین توضیحات را به پوریا دادم، بعدش با خونسردی گفت: خب میخریم هروقت مرد باز میخریم!

-تولد پوریا در مهد کودک:

-با خانواده باباجونی و عموت به شهر قم برای زیارت رفتیم.ولی چون اولویت با نگهداری باباجونی عزیزی بود،نشد در حرم از شماها عکس بگیرم

-پسرم در حال انجام آخرین تکلیف کلاس چهارم

-کوتاهی موی پسرها

_باغ لاله:

-درست کردن کمد دیواری اتاق بچه ها:

-تولد پسرها در خانه ی باباجونی با حضور خانواده ی عمو و پسرعمو:

-نماز جماعت 3 نفره به امامت پارسا

_دارن برای تقدیر از مربی مهد پوریا میخونن و مینوازند

پوریا خودش یه شعر برای مربیش سرود. میگفت خانم مهربونم ، چقدر تو مهربونی ، هرروز به ما یاد میدی ، درس و مشق و نقاشی

-کارنامه ی آخرین ترم بهار

_این سال تحصیلی بعد از کلاس اول البته، سختترین سال تحصیلی درسی پارسا بود.واقعا خسته شدیم هردومون.روز آخرین امتحانش جلوی تلویزیون اتاقشون برای هردوشون رختخواب روی زمین انداختم که دراز بکشند و فقط استراحت کنند.

ولی پارسا که از مدرسه اومد حالم گرفته شد.همکلاسیش بهش آسیب زده بود.

این سال تحصیلی بسیار سخت هم تموم شد.پرقدرت میریم برای یه عالمه استراحت و تفریح و برنامه ی تابستونی

تعطیلات را با نمایشگاه کتاب شروع کردیم و پارسا بیشتر در بخش نیوری دریایی در حال آشنایی با کار این نیرو و تفنگها بود و حسابی هم مسئولین اونجا به دلش راه اومدند.

برای پسرم کتاب قرآن خریدم و با پرچم گنبد امام حسین علیه السلام که در نمایشگاه کتاب آورده بودند تبریکش کردم.

اینم کتابهایی که خریداری کردیم

 پارسا تفنگی که در نمایشگاه دید را با کاغذ ساخت.

پارسا عاشق کتابهاش شده

مهد پوریا هم تمام شد و لوازمش را گرفتیم.داره درسهاش را مرور میکنه به قول خودش

تولد عزیزی:

-مسافرت شمال دسته جمعی با خانواده ی پدری که حسااااااااااااااااااااابی بهتون خوش گذشت:

بچه ها دارند پشه میکشند

برادرانه های بهاری:

- و اینک نتیجه ی زحمات پسرم

-دیگر تصاویر آخرین ماه های مهد پوریا

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

mahsamahsa
22 مرداد 02 10:04
ای خدا بچه ها چقدر زود بزرگ میشن 
خدا حفظشون کنه انشالله همیشه موفق و سلامت باشن💐
مامان
پاسخ
عاقبت بخیر باشید