پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 6 سال و 13 روز سن داره

هديه های آسموني

هفته پانزدهم-همه چی رو میخوری!

پانزدهمین هفته زندگیت از یکشنبه 20 تا شنبه 26 مرداد بود...      -اساسا هرچی بدستت میرسه مستقیم میکنی توی دهنت!! یکبار داشتم پوشکتو عوض میکردم رفتم پماد بیارم و پوشک جدید زیرت بود اما چسبهاشو نبسته بودم..دیدم پاتو تا حلقت رسوندی که بتونی پوشکو از زیرت بکشی...غافل شده بودم توی دهنت بود!! ای بابا...هرچی میدم دستت هنوز دستمو ول نکرده میکشی که بکنی توی دهنت!    -این هفته  بردیمت مرکز پایش رشد آفتاب توی شهرآرا..قبلا توی همایش آتیه که رفته بودیم با این مرکز آشناشدیم.خیلی راضی بودم.یه خانم مشاور مهربون بود ازت تست بینائی وشنوائی ولامسه گرفت.اولش که رفتیم تو خانومه داشت صحبت میکرد. تو هم حدود ده دقی...
26 مرداد 1392

هفته چهاردهم-ورود به ماه 4

هوراااااااااا پسرگلمون این هفته 3 ماهش تموم شد و وارد چهارمین ماه زندگیش شد...بسلامتی چهاردهمین هفته زندگیت از یکشنبه 13 تا شنبه 19 مرداد بود... و اما هفته چهارده: -این هفته زندگیت ماه رمضون تمام میشه و وارد ماه شوال میشیم..  -مهارتهای هر ماه رو پیدا کردم برات میذارم: سن كودك مهارتهاي اصلي (اكثركودكان انجام مي دهند) مهارتهاي اضافي (نيمي از كودكان انجام مي دهند) مهارتهاي پيشرفته (تعداد كمي از كودكان انجام مي دهند) 1ماهگي سر را بالا مي گيرد به صدا پاسخ مي دهد به صورتها خيره ميشود اشيا را دنبال مي كند اصوات اوه...
19 مرداد 1392

هفته سیزدهم- نذر آشت

هفته سیزدهم زندگیت از یکشنبه 6 تا شنبه12 مرداد بود... چقدر این روزها زود میگذره...درسته یه کم زندگی بی نظم و رواله ولی واقعا درکنارسختیهاش خیلی شیرینه ودلم میگیره وقتی فکرمیکنم چقدر زود داره میگذره... شبهای قدر توی این هفته از زندگیت بود..من نتونستم فیض کامل ببرم اونجور که دلم میخواست..ولی سعیمو کردم...  این هفته آشتو که نذر 5 تن کرده بودیم پختیم وپخش شد...    جدیدا حسابی تمایل به خوردن دستت و اگه قسمتت بشه وپیداکنی انگشتهات داری! مثلا میخوای دقت کنی تانتیجه بگیری...یه دستتو میاری جلو صورتت باچشمت بهش دقت میکنی..بعد اون یکی دستتو میاری بهش میچسبونی..ولی بعدش مستقیم میبریشون توی چشمت!!! کلا خواستم خسته نباشیدی...
12 مرداد 1392

هفته دوازدهم-خیلی بی تابی!

هفته دوازدهم زندگیت از یکشنبه 30 تیر تا شنبه 5 مرداد بود...  ردنت کامل خوب نشده که هیچ گاهی اصلا نمیخوای بخوری..یعنی میخوای ولی نمیخوری..توی خواب ادای مک زدن درمیاری دل آدم برات کباب میشه..نازی آخه چرانمیخوری مادر جان.. همینم باعث میشه بداخلاق بشی و همش بهونه بگیری.  -یه بار سرمو گذاشته بودم کنارت خوابیده بودم دیدم انگار بخوای بالا بیاری یه صدائی توی مریت اومد ویه دفعه با حالت بدی ازخواب پریدی..نازی میدونم رفلاکس داری..یکی ازدوستانم که نینیش رفلاکس داشت درمورد رژیم غذائی راهنمائیم کرده ولی خیلی اثربخش نبوده..شاید به قول دکتر باید زمان بگذره..نمیدونم شایدبخاطر گرمای هواست اینطوری شدی..عجیب اینکه بقیه نینیهای هم سن وسالت...
5 مرداد 1392
1