پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 6 سال و 19 روز سن داره

هديه های آسموني

هفته26-ورود به ماه 7

بارداری پارسا: هفته 26 بارداري من از سه شنبه 10تا دوشنبه16 بهمن بود اين هفته بازم سرماخوردم!! يعني نميدونم چرا امسال همه همش مريضن منم همش ازهركي مريضه ميگيرم!! يعني سيستم ايمنيم تو حلقم!!!ههههههههههههه 25هفته و5 روزگي مصادفه با ورود به ماه 7 هورا پارسا كوچولوم 6ماهه شد و وارد 7 شدددددددددددددددد    بلههههههههههههههههه همونطور كه فرمودم بازم ازهمون روز شه شنبه سرماخوردم..البته فقط يكروز حالم خيلي بد بود...ولي همچين مريضيه ادامه داري بود...هيچجوره علائمش خارج نميشد!!! اين هفته چون باباي گلت براي ارزيابي رفته بود من دو روزي خونه عزيزي بودم ازمغازه هاي نزديك اونجا چندتا ديگه تتمه خريدت رو انجام دا...
16 بهمن 1391

هفته25

بارداری پارسا: هفته 25 بارداري من از سه شنبه3 تادوشنبه 9 بهمن بود این هفته منوپارسا توی شرکت لو رفتیم!!یکی ازهمکارها پارسای منو کشف کرد!!! هرچی میگذره بهت وابسته تر میشم...گاهی وقتی باهات حرف میزنم جوری تکون میخوری باورم میشه میفهمی خیلی دوستت دارم پسرم..عشق مامانی همیشه  اين هفته حسابي بابا درگيرماشين بود...طفلي كلي خسته شد...3روز بيشتر كار برد. خداروشكر درست شد بالاخره خانه عزيزيت بوديم كه عزيزي گفت پارسا توي رجب بدنيا مياداحتمالا!!! قبلشم حرف بودكه بچه تو هرمناسبتي بدنيا مياد اسمشو باخودش مياره!! مثلا پسرعموت خلاصه منم گير دادم اگه پارسا رجب بدنيا بياد اسمشو ميذارم رجبعلي!!!ههههههههههه واي جدي گرفت...
9 بهمن 1391

هفته24

بارداری پارسا: هفته 24 بارداري من از سه شنبه 26 دي تا دوشنبه 2 بهمن بود حس ميكنم ديگه پوستم جانداره...ميترسم بتركه !!! اين هفته ماماني رو به مرز سكته رسوندي پسرگلم...يادم باشه بدنيا اومدي درتلافي اين كارت يه گاز محكم ازت بگيرم! میدونی وقتی لجباز میشی چی میشه؟؟؟همچین قشنگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ سکته میدی آدمو!!!یعنی اشکمو درآوردی مادر! خواستم خسته نباشید عرض کنم!!!خدا قوت!! اين هفته اساسي اذيت بودم!!! بااينكه پماد ضدترك ميزنم ولي اصلا پوستم انعطاف پذيرنيست...يعني قبلاخيلي كمرم لاغر بوده..الان واقعا اينهمه جا باز كردن سخته...وقتي يه كمي غذا ميخورم ديگه نميتونم تكون بخورم...بشدت پوستم دردناك شده، زيرش انگار گره گره شد...
2 بهمن 1391

هفته 23

بارداری پارسا: هفته 23 بارداري من از سه شنبه19 تا دوشنبه25 دي بود پسرم ماشاالله هنراش زیاد شده...دیگه از پارسا بچرخه پارسا برقصه دراومده!!!هیچ معلوم نیست اون تو داره چیکارمیکنه!!!  فقط شکلک در نیاری کار بدیه! اين هفته كلي قوي تر شدي پسرگلي من وقتي ميچرخي انگار شكمم موج مياد!!!!!!!! ههههههه به نظرم بيشتر كش اومدي وتوي پهلوهامي...تا قلمبه جلو اومده باشي!!!!!نميدونم ديگه فكرنكنم بيش از ماه 6 بتونم مانتوي شركت رو بپوشم... خيلي كم جا داره!!! احتمالا يكي دوهفته ديگه برم مانتو بخرم...راستش يه كم روم نميشه مانتو بارداري بپوشم البته توي شركتبيرون راحتم!!! هنوزم هيشكي نفهميده پارسا گلي تو دل منه!!!!!! آخه اين ...
25 دی 1391

هفته22-ورود به ماه 6

بارداری پارسا: هفته 22 بارداري من از سه شنبه12 تا دوشنبه18 دي بود چهارمین روز هفته22 میشه زمان ورود به ماه6..هورااااااااااااااااااااااااااااا وارد ماه6شدم پارسا بیا شادی کنیم!!!!!!!!!!!!!!   مامان و بابا و نینی همه شاد یه گل تقدیم به بابا که خسته نباشه یه گل تقدیم به پسرگلی که انقدر بچه ی خوبیه یه گلم تقدیم به مامان که خوشحال بشه!   از يكي دو روز آخرهفته پيش خيلي دردهاي پراكنده ي تيركشنده داشتم...گفتم خب لگن داره باز ميشه طبيعيه ولي بعد ديدم نه خيلي شديد شده و نميتونم درست حسابي راه برم... خلاصه اورژانسي رفتيم دكتر...گفت به نظر عفونت داري و دارو داد...يه آزمايش ادرار هم گفت بعدش بدم... صداي قلبت...
18 دی 1391

هفته 21

بارداری پارسا: هفته 21 بارداري من از سه شنبه5 تا دوشنبه11 دی بود.. اين هفته با بابات رفتيم همايش بارداري و شيردهي مخصوص پدران ومادران كه بيمارستان آتيه برگزار ميشد... تقريبا بقيه خريدهاي سيسمونيتم انجام داديم هورااااااااااااا خيلي نازن همشون     اين هفته يه جورائي خيلي زود گذشت...يعني نفهميدم كي تو هفته 21 بودم!!!  روز پنجشنبه رو مرخصي گرفتم و با مامان وخاله رفتيم برات خريد...خلاصه بقيه خورده ريزهاتو خريديم.بسلامتي تقريبا سيسمونيت كامله...پرده  و گهواره مونده و نايلون بگيريم براي داخل كمدها و كشوها واااااا...
11 دی 1391

هفته 20

بارداری پارسا: هفته 20 بارداري من از سه شنبه 28 آذر تا دوشنبه 4 دي بود خيلي هفته ي شاد و خوبي بود به به پنجشنبه كه مصادف شده بود با شب يلدا....فكركنم آقا پارساي ما كيف كرد كلي از كسانيكه دوستش داشتن رو ديد و همه هي تحويلش ميگرفتن!            ديگه اينكه رفتم سونوگرافي و پسر كوچولوي عزيزمو ديدم...خيلي دلم براش تنگ شده بود...گاهي ميگم كاش شكم آدم پوستش نازك بود هي نيني رو ميديدم قربون صدقش ميرفتم!! واقعا آدم دلش براي نينيش تنگ ميشه خب...   شكر خدا پارساي ما سالم سالم بود ... خداي مهربونم شكرتتتتتتتتتتتتت      شب يلداي امسال مصادف شده بود با رو...
4 دی 1391