پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

هديه های آسموني

تابستان 1403

1403/5/5 3:56
نویسنده : مامان
215 بازدید
اشتراک گذاری

کارنامه ی پارسا طبق معمول خیلی عالی بود.خانمتون میگفت اگه نمره ی بالاتری هم وجود داشت لیاقتشو داشتی.معاون هم کلی از اخلاق و رفتارت تعریف کرد.خلاصه همه کلی برات لاو ترکوندن.

راستی یه آزمون نخبگان هم شرکت کردی و از چندمرحله ی آزمون کتبی و مصاحبه و...قبول شدی.ولی خب باید همه ی پنجشنبه جمعه هات را در اختیارشون بودی.برای همین بیخیالش شدیم که امسال بری.ترسیدم خسته بشی از درس و تفکر و...

برای تابستونت مجدد برنامه ی مرور سوره های حفظیت را ریختم در جزء30. دو سوره هم مونده که حفظ کنی و جزء 30 تموم بشه که البته نمیخوام تابستون بهت فشار بیارم.سال پیش خیلی خسته شدیم.هرچند هنوز هم در تابستون فقط شماها استراحت میکنید و نمیدونم چرا زمان استراحت من نمیرسه

برای اتاقتون مبل گرفتیم.حسابی دوست داشتید:

حرم حضرت عبدالعظیم رفتیم.عالی مثل همیشه

-بیش از پیش مسجد رفتن را شروع کردیم:

-روز عرفه هم در پارک پلیس کنار شهدای گمنام بودیم و شماها هم شربت و خوراکی پخش کردید.

-عید غدیر هم به رسم هر سال و نیت همیشگیم که خاطره ی خوبی براتون بمونه بردمتون شهربازی.نذری هم داشتیم روز قبل عید.

برای تکمیل تفریحات غدیر با یکتا و کیمیا پارک جنگلی رفتیم و شب غدیر هم نذری پخش کردید تو خیابان. روز غدیر هم چهلم مادربزرگم بود و بعدش قطعه ی شهدا رفتیم و واقعا حالمون خیلی سبک شد.

-اولین ربات پارسا تکمیل شد و خوشحال با پوریا بازی کردن:

-تفریحات و کاردستی های تابستونی:

 پوریا یاد گرفت خودش با چاقو بعضی کارهارو انجام بده و خوشحاله

-شبها قبل خواب قرآن میخونید.البته پوریا که سواد نداره سوره هایی که حفظه را میخونه:

-دارم با پوریا الفبارو کار میکنم که سال اول سخت نباشه.هرچند همه میگن نباید کار بشه تا برای بچه تازگی داشته باشه،ولی سر پارسا تجربه ی خوبی نبود.

-محرم امسال:

روز عاشورا واقعا حالت گرمازده داشتی و توان ایستادن نداشتی.مثل هرسال...

-چون خاله برای شهادت امام سجاد مراسم داشت،دقیقا بعد مراسم عاشورا راه افتادیم سمت گلپایگان:

-پسرم کمربند آبی گرفت:

-دیگر تفریحات تابستونی:

-این تابستون چندین بار در حیاط باباجونی حسااااااااااااااابی آب بازی کردید و واقعا خوش گذشت بهتون.حیف ساختمان سازی کردن و آفتاب حیاط کم شده وگرنه عایه عالی بود مثل سالهای قبل

-لباس سال تحصیلی جدید پسرهای گلم

-یکی از علاقه مندیهاتون اینه که جا بندازم و توی پذیرایی 4تایی کنارهم بخوابیم.امسال تابستان چندبار بخاطر شما این کارو کردیم

-اینم پیشی مامان.خودت اینهارو درست کردی و چسبوندی.

-یه روز قم و جکران رفتیم مجدد و شب جمکران موندیم.توی روزش هم از قم برای بچه ها طبل و سنچ عالی تری خریدیم برای محرم سال بعدشون ان شاءالله

-امسال محرم و صفر خیلی عالی بود.واقعا انرژی یک سالم را از این دو  ماه میگیرم البته رمضان هم جای خود.در عزاهای آخر ماه صفر یک روز حرم حضرت عبدالعظیم و حرم امامزاده اسماعیل رفتیم.حرم امامزاده اسماعیل اولین بار بود رفتیم که خیلی حس خوبی بود.دو شب هم مهدیه رفتیم که حجت الاسلام عالی بودند.

این هم نقاشیهای پوریا از حرم و امام زمان و فرشته ها و خانوادمون.خرسیهاش هم توی خانوادمون هستن

-حروفی که تا اینجای تابستان پوریا یاد گرفته:

-بازی های دورهمی:

-چقدر پازل ساختید

آخرهای تابستان از رباتیک پارسا دعوت کردن که بابا بره اونجا.خواسته بودن که اجازه بدیم در مسابقات کشوری سال آینده شرکت کنی و از حالا براش آماده بشی.هنوز شک داریم چیکار کنیم چون حجم کارهات خیلی زیاد میشه.یه جورایی از کارهامون خندم میگیره.نخبگان قبول شدی گفتیم ولش کن نمیخواد بری...رباتیک میخوانت میگیم کارت زیاد نشه.البته در کل باهاش موافقم ولی میگم شاید سال بعد بهتر باشه

دیگه تصمیم نداشتیم آخر تابستان جایی بریم،ولی پیش اومد و یه سفر کوتاه چندروزه به شمال رفتیم.با آقاجون مامانجون رفتیم و بابا بعدش اومد.شما دوتاهم که عشق شمالید،حساااااااااااااااااااااابی خوشحال بودید.

پارسا عاشق تیراندازی با تفنگ ترقه ای در جاده...به داداشت هم یاد میدی

انقدر هول هستید بری توی آب دریا که نمیشه بهتون گفت کنار هم بایستید و ازتون عکس قشنگ بگیرم

قورباغه هم گرفتید!!!

پوریا میگفت میخوام بیارم خونه که حیوون خونگیم باشه!!!

دندان های شیری پوریا همچنان میوفته...پوریا میگه جای خالی دندونهام شبیه تفنگ کلت شده!:

-هرجوری بود برای روز 9ربیع الاول که عیدسالروز آغاز امامت امام زمان ارواحنافداه هست خودمونو رسوندیم به میدان امام حسین علیه السلام.خاطره ی خوبی بود برای پسرها.پوریاهم یه بخشی از گل آرایی را که بین مردم پخش کردن با خودش آورد خونه و خیلی دوستش داره.

دو برادر رفتن بخش مردانه ی مسجد و نماز خواندند.بعدش هم آتش بازی و شروع مراسم عید بیعت

پارسا داداشش را بلند کرده که بتونه ببینه

_آخر شهریور جشن بازگشایی مدرسه ی پوریا برگزار شد.مقداری تو آفتاب و گرما منتظر بودین که در سالن باز بشه.برای همین خسته شده بودید.

یه گلدان کاکتوس هم بهت هدیه داده بودن که عاشقش هستی حسااااااااااااااااااااااااابی

روز آخر شهریور هم بچه ها داخل کیفهاشون را وسیله گذاشتن و خوشحال آماده ی سال تحصیلی جدید شدند.

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

آویناآوینا
5 مرداد 03 16:58
موفق لاشید تو درسها و حفظ قرآن
مامان
پاسخ
بزرگوارید.همچنین