بیست و هفتمین هفته زندگی پوریا
یکشنبه 22مهر: صد و هشتاد ویکمین روز زندگی پوریای عزیز امروز پارساجونم که از ماشین سرویس پیاده شد گفت مامان فکرکنم یه کار بدی کردم.گفتم چی؟گفتی هی جیغ زدم.گفتم آخه چرا؟گفتی آخه بچه ها یه موقع اذیتم میکردن.منم همش جیغ زدم.خلاصه معلمتون بهت گفته بوده که توی دفتر یادداشتت برای مامانت مینویسم.میگفتی هرچی گفتم ببخشید و خواستم دفترم را بگیرم نشد!!خلاصه بهت گفتم باشه بذار غذابخوریم درموردش باهم صحبت میکنیم و بعدش باهات صحبت کردم و قرار شد دیگه جیغ نزنی وحرفت را بزنی.بعدش هم باهم نقاشی کشیدیم که فردا برای معلمت ببری.سمت چپی رامن کشیدم سمت راستی را خودت.مثلا اونجامه جیغ میزنی کار بده معلمت ناراحته و وقت...