بهار 1403
هرچقدر شما گل پسرها بزرگ میشید یکسری از مشغله ها کم میشه و یکسریه دیگه زیاد...
حدود یک ساله نرسیدم وبلاگتون را به روز کنم.وقتی خیلی ازش میگذره از دستم در میره که چی به چی بود....
سال 1403 متاسفانه اصلا برای ما خوب شروع نشد.چند هفته قبل از عید نوروز، عزیزشهین، مادربزرگ مهربونم سکته ی مغزی کردند.توی ایام رمضان هم بود. نه چیزی از اون رمضان فهمیدیم و نه نوروز.همش به بیمارستان رفتن بودیم...
چقدر استرس...
و نهایتا دوم خرداد1403 روز تدفینشون بود.
برای شما دوتا هم تحمل این روزها خیلی سخت بود.خیلی عزیز رو دوست داشتید.
روحش شاد.... روز خاکسپاریش پارسا که خودشو هلاک کرد از گریه...
اینم سحر یکی از روزهای رمضان که پسرم روزه ی کامل گرفت
و این هم سفره ی افطار
سال نوی1403 در کنار سفره ی هفته سین و بعد هم در کنار امامزاده و شهدا:
پوریا در ماشین منتظرهست تا پارسا و بابا برن بیمارستان ملاقات عزیز
اینجاهم مثلا جوری تیپ زدی که شناسایی نشی و بذارن بیای توی بیمارستان ملاقات عزیز...ایده ی بامزه ی خودت بود
با دغدغه هایی که برای عزیز داشتیم واقعا فعالیت های فراوان نوروزی سخت بود.ولی شکر خدا انجام شد
نذری میلاد امام حسن علیه السلام:
عبادات رمضان:
مسابقه ی نقاشی گروهی در مدرسه ی پارسا...
پوریا از نظر خودش به عنوان ناظر بود!
-مهمانی با دوستانت در منزلمون:
-تولدتون را در اوج ناراحتیهامون که عزیز بیمارستان بود در منزل آقاجونتون گرفتیم.حتی یادمون رفت خانوادگی دور هم عکس بگیریم.ولی خب شما دوتا که گناه نداشتید.
به پوریا اسکیت برد هدیه دادیم و به پارسا شطرج.هردوتون خیلی دوست داشتید.
-روز معلم در پیش دبستانی پوریا:
-برای عید که میخواستیم خانواده ی بابارو دعوت کنیم،باباتون براتون یه کیک هم خرید و یه تولد هم با خانواده ی بابا داشتید.بعدش هم بعد یک سال قلکهاتون را باز کردید وحسابی کیف کردید.
-عکس فارغ التحصیلی پوریا از پیش دبستانی!
-مدتی بعد از اینکه مادربزرگم فوت شد با مامانم و شماها به جمکران رفتیم.ولی بازهم یادمون رفت عکس دور همی بندازیم.روزهای سختی بود.
-خودمون چهارتایی بعد تعطیلی مدارس یه مسافرت شمال دوسه روزه رفتیم.خیلی بهتون خوش گذشت.شکرخدا.شماها هم توی ماههای قبل خیلی غصه خورده بودید.حق داشتید کیف کنید.پوریا انگار به آموکسی کلاو حساسیت پیدا کرده.همه ی تنش دون دون شده بود و وسط راه آمپول ضدحساسیت زد.
پشت باغ یه خارپشت هم پیدا کردید
و ناراحتی پوریا از خداحافظی با باغ...