پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 6 سال و 12 روز سن داره

هديه های آسموني

هفته 45- با تکیه گاه می ایستی

هفته 45 زندگیت از یکشنبه 18 تا شنبه 24 اسفند بود.    یه کم دلم برات میسوزه چون مادر سخت گیری داری!تا یک کارو درحد اعلا انجام ندی بهت عنوان نمیدم!!! فکرکنم دوماهی میشه وقتی تکیه گاه داری می ایستی ولی خب هی لق میزدی!برای همین قبلا قاطع نمیگفتم ! ولی این روزها دیگه توی دست هم میتونی بایستی بدون تکیه گاه.آقاجونت هردو پاتو توی یک دستش میگیره و تو می ایستی.مامانتم بچه بود مثله تو توی دست آقاجونت می ایستاد.گاهی هم حواست نباشه چندثانیه ای کوتاه مثلا سه چهارثانیه بدون تکیه گاه روی زمین می ایستی.معمولا حواست هست میترسی و وامیری! دیگه این روزها به مدلهای مختلف با یه تکیه گاه کوچک هم می ایستی.حتی بدونه تکیه گاه توی دست هم...
24 اسفند 1392

هفته44-ورود به ماه 11:ورد زبان تو شدم!

  چهل و چهارمین هفته از زندگیت از یکشنبه 11 تا شنبه 17 اسفند بود.   چقدر شیرینه لحظه ای که صدام میکنی: مامان واقعا احساسیه که نمیشه توصیفش کرد...    -اعمال ده ماهگی : سن كودك مهارتهاي اصلي (اكثركودكان انجام مي دهند) مهارتهاي اضافي (نيمي از كودكان انجام مي دهند) مهارتهاي پيشرفته (تعداد كمي از كودكان انجام مي دهند) 10 ماهگي دست را به حالت خداحافظي تكان مي دهد اشيا را با حركت نيشگوني بر مي دارد بخوبي مي خزددور خانه مي گردد به والد اختصاصي به طور صحيح دادا و ماما خطاب مي كند به ...
17 اسفند 1392

هفته 43-شیر فرهاد!

چهل و دومین هفته از زندگیت از یکشنبه ٤ تا شنبه١٠ اسفند بود.     چندین سال پیش سریالی از تلویزیون پخش میشد به نام شبهای برره! این سریال یه شیر فرهادی داشت که یکسره صداشو صاف میکرد !جدیدا شدی شیر فرهاد! هی صداتو صاف میکنی بصورت بلند واغراق آمیز!! عه هه!  آاهاااااااااااااا!!   آآآآآآآآآآآآآآآآآآآ    -اولین بار هم این کارت رو از زمانی شروع کردی که خانه عزیزیت بودیم و بابات خواب بود و همیشه وقتی میبینی بابات خوابه انگار برات غیرقابل تحمله و هی میری سراغش.و اینسری چون نمیذاشتم بری سراغت صداتو انداخته بودی تو حلقت هی میگفتی: آهااااااااااااااا.....عه هههههه...هااااااااااااا...آآآآآ خلا...
10 اسفند 1392

هفته 42-مامانی شدی!

چهل و دومین هفته از زندگیت از یکشنبه 27 بهمن تا شنبه3 اسفند بود.     جدیدا حسابی مامانی شدی.خیلی میچسبی به من.میدونی خیلی بهم مزه میده ولی دلم میخواد مستقل هم باشی...   -مامانی شدنت واقعا حسابی مزه داره.مخصوصا وقتی که با آواز سینه خیز سریع میای طرفم که بغلت کنم.هی ماچت میکنم و توهم لبخندمیزنی بدون اعتراض! البته همیشه هم مامانی نیستی!معمولا وقتی گشنته یا خوابت میاد خیلی سراغم رو میگیری بقیه مواقع ضمنه اینکه دقیقا حواست هست کجام مشغولی باخودت و اگرهم وسط بازیت بخوام بیام بچلونمت اعتراض میکنی! -وقتی نزدیک جاهای خطرناک میشی یا میخوای دور ازچشمم باشی مثلا وارده اتاقها بشی میام بغلت میکنم...جدیدا شرطی شدی.وقت...
3 اسفند 1392
1