بهار 1403
هرچقدر شما گل پسرها بزرگ میشید یکسری از مشغله ها کم میشه و یکسریه دیگه زیاد... حدود یک ساله نرسیدم وبلاگتون را به روز کنم.وقتی خیلی ازش میگذره از دستم در میره که چی به چی بود.... سال 1403 متاسفانه اصلا برای ما خوب شروع نشد.چند هفته قبل از عید نوروز، عزیزشهین، مادربزرگ مهربونم سکته ی مغزی کردند.توی ایام رمضان هم بود. نه چیزی از اون رمضان فهمیدیم و نه نوروز.همش به بیمارستان رفتن بودیم... چقدر استرس... و نهایتا دوم خرداد1403 روز تدفینشون بود. برای شما دوتا هم تحمل این روزها خیلی سخت بود.خیلی عزیز رو دوست داشتید. روحش شاد.... روز خاکسپاریش پارسا که خودشو هلاک کرد از گریه... اینم سحر یکی از روزهای رمضان ک...