تابستان 1402
از تیر برنامه ریزی داشتیمو به دیوار زدیم.البته خیلی بازیگوشی کردیم و طبق برنامه نرفتیم.ولی نهایتا شکرخدا به کارهامون رسیدیم.چندبار هم برنامه را عوض کردیم. معمولا در تابستان هفته ای یکبار مسجد نزدیک خونمون میرفتیم و پارساهم اونجا کلاس پینگ پنگ میرفت. می بینم در مردانه منتظر نماز هستید سال قبل پارسا کوچکتر بود و کنار خودم در صف نماز میخوند،ولی امسال میره پایین و پوریاهم باهاش میره.اولش که خانمهانیومدند پیش من هستند و تفریح میکنند.منم میذارم بهشون خوش بگذره . خانمها هم بعضیها دعوا میکنند که سرصدا نکنید و بعضیها تشویق میکنند که آفرین اومدید مسجد.البته پارسا سرصدا نمیکنه ولی پوریا ...