زمستان 95
-معمولا طی روز بازی کم میاریم.به خیلی از بازیها علاقه نشون نمیدی.بیشتر بازیهای هیجانی دوست داری.بازی ای که باهاش جیغ بزنی و بخندی و بدوی. چون همش تقاضا داری من هم همراهت باشم و واقعا نمیتونم انقدر باهات بدوم هی تشویقت میکنم به بازیهای آروم!! که البته راضیت نمیکنه. یه بسته برچسب خریده بودم.یکی چسبوندم به پیشونیت خوشت اومد.بعدش هی برات میچسبوندم به سر و صورتت.ممتی با برچسب بازی سرگرم بودی. -اینجا هم پسر گل مامان درحال گرفتن آبمیوه است.امسال خیلی هردومون سرماخورده بودیم.همش مراقبت میکنم بلکه بقیش به خیر بگذره.خیلی خسته شدیم.تو اکثر کارهای خونه از برنج شستن و حبوبات پاک کردن و...سررشته ...