هفته بیست و هشتم-نذر قیمه
این هفته حسابی درگیر آماده کردن لوازم و پخت نذری بودیم.برای همین خیلی سرمون شلوغ بود.سال پیش برات نذر کرده بودیم.باردار بودم...یادش بخیررررررررررررررررررررررر
خداروشکر با کمک عزیزان نذرت پخته و پخش شد.باتشکر از همه ی کسانیکه کمکمون کردن
این هفته از زندگیت از یکشنبه 19تا شنبه25آبان بود
- این هفته یادگرفتی بوس میکنی!!! البته فعلا فقط منو باباتو بوس میکنی.خیلی کارت خنده داره.تا بغلت میکنم دهنتو باز میکنی میچسبونی به لپم! دستهاتم از دوطرف حلقه میکنی دور سرم و سفت منو میکشی به سمت خودت!!!این هفته یکی دو روزی بابات رو ندیدی (باباجونیت رو رسوندن شلمان) وقتی بابات برگشت و بغلت کرد خیلی آروم بوسش کردی به سبک خودت.وای که چقدر کیف میده
-سوپت این هفته ارتقا پیدا کرد!!کم کم برات توی سوپت کمی مرغ و کمی پیاز اضافه کردم که اواخر این هفته بجای مرغ ماهیچه و پیاز انداختم.کمی هم جعفری اضافه شد.
-این هفته پوره سیب زمینی هم برات شروع کردم.مثل سوپ خیلی دوست داری.توش برات یه کم کره ریختم و کمی نمک.وعده های بعدی برات جای کره روغن زیتون ریختم.بنظر خودم بهتره!!ههه
-سر زدم به آمار بازدید از وبلاگت..مطالب پربازدید وبلاگت به این شرحه..البته تا الان:
مطالب پربازدید وبلاگ
عنوان | تاریخ | |
هفته 12 بارداری-سونویNtخوب بود ( 4 نظر , 4083بازدید ) | پنجشنبه 26 بهمن 1391 | |
هفته8 بارداري-اولين سونوگرافي ( 1 نظر , 1477بازدید ) | پنجشنبه 20 مهر 1391 | |
هفته 35-ورود به ماه 9 ( 3 نظر , 1211بازدید ) | دوشنبه 2 ارديبهشت 1392 | |
وسایل تو ( 18 نظر , 1033بازدید ) | جمعه 13 ارديبهشت 1392 | |
شعـــــــــر ( 1 نظر , 721بازدید ) | يکشنبه 12 شهريور 1391 | |
هفته13 بارداري-ورود به ماه 4 ( 8 نظر , 691بازدید ) | پنجشنبه 26 بهمن 1391 | |
هفته10 بارداري-گاهي كمي بهتر!!! ( 0 نظر , 657بازدید ) | جمعه 12 آبان 1391 | |
هفته 11 بارداري-اولين جشن سالگردازدواج به همراه نيني ( 4 نظر , 587بازدید ) | شنبه 6 آبان 1391 | |
هفته 5 بارداري من چطور گذشت؟همه چی آرومه! ( 2 نظر , 532بازدید ) | چهارشنبه 24 آبان 1391 | |
داستان ( 0 نظر , 525بازدید ) | يکشنبه 12 شهريور 1391 |
یک شنبه ١9 آبان (صد و نودمین روز زندگیت):
کلی بزحمت این لباسو کلاهو تنت کردم ولی حوصله نداشتی و عکسهات جوری که میخواستم نشد
دوشنبه 20 آبان (صد و نودو یکمین روز زندگیت):
نمیذاری عکس بگیرم!!!!!!!!!!!!!
این چه وضعشه؟؟؟
خسته شدم چقدر مامانم عکس میگیره!
سه شنبه 21 آبان (صد و نودو دومین روز زندگیت):
دیشب اومدیم خونه عزیز که از صبح امروز شروع کنیم و کارهای نذری رو انجام بدیم.
چهار شنبه 22 آبان (صد و نودو سومین روز زندگیت):
امروز روز تاسوعاست و شام امشب نذرت آماده و پخش شد.واقعا همه ی عزیزان خیلی زحمت کشیدن و خسته شدن.دست همگی درد نکنه.اجرشون با سیدالشهدا.انشاالله همه حاجت روا شن.واقعا زحمت کشیدن:بابات،عزیز،مامان جونت،دائیهام،بچه هاشون،آقاجونت،زندائیم،خالت،باباحاجی
امروز خیلی سرم شلوغ بود گاهی شیرت میدادم و میرفتم دنبال کارهام.تو هم همش پیش آقاجونت و زندائی وسطیم بودی.حقا که حسابی هم بهت خوش گذشت چون خیلی خیلی به دلت راه میومدن
دستشون ویژه درد نکنه!!
امروز لباس علی اصغر(ع)را تنت کردیم.مامان دوست عزیزم نذر داشتن و زحمت تهیه اش رو برات کشیدن.انشاالله بحق حضرت علی اصغر(ع)همیشه تنشون سالم و دلشون خوش باشه.
خلاصه که هیچجوری بااین سربندش کنارنمیومدی!کلی آدم اسیر شده بودن هرکی هر هنری داره ارائه کنه که تو گریه نکنی و ازت عکس بگیریم!!واقعا خسته نباشی پسرم!!!
و عکسهای دیگر
صورتتم پشه نیش زده..نازی
بغل هرکی میری زود بازیت میگیره و با لگد میزنی به شکمش که بهت بگه :نزن نزن!!
اینجاهم داشتی میزدی به شکم آقاجونت!
پنجشنبه23آبان (صد و نودو چهارمین روز زندگیت):
امروز اولین عاشورای حسینی عمرت بود..توسل میکنم به امام حسین(ع)انشاالله در دنیا وآخرت دستتو بگیرن..الهی آمین
خیلی خیلی امروز خسته بودم.داشتم فکرمیکردم بعد اونهمه فعالیت دیشب همه یه خواب خوب کردن بجز من!
خیلی شبها زود بزود از خواب میپری.گاهی واقعا اینهمه فعالیت از توانم خارجه ...
خدای مهربونم خودش کمکم کنه..تو قبلا هر3ساعت بیدارمیشدی شیرمیخوردی...نمیدونم چرا اینجوری شدی!
دیگه امروز توان عکس انداختن نداشتم!شرمنده
جمعه24آبان (صد و نودو پنجمین روز زندگیت):
امروز بی وقفه گریه کردی!! واقعا گریه های عجیب!آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
البته یه چند ساعتی بهتر بودی و بابات بردت بیرون.ولی از 7شب به بعد شدید گریه میکردی انگار درد داشتی.هیچجوری آروم نشدی و آخرش مجبور شدم بهت چندقطره استامینوفن بدم که خیلی هم اثرگذار نبود.
شنبه 25 آبان (صد و نودو ششمین روز زندگیت):
چه بلائی سر توپت آوردی؟!
قانون پایستگی انگشت در دهان:
چهره از حالتی به حالت دیگر تغییر می یابد ولی انگشت از دهان خارج نمیشود!
به زودي كودكتان به شما خواهد فهماند كه براي غذا خوردن با دست آماده شده است. نشانه اين امر مي تواند آن باشد كه قاشقي را كه با آن به او غذا مي دهيد از شما بگيرد، يا غذا را با دست از بشقاب شما بيرون بريزد. چهار يا پنج لقمه كوچك از غذا را بر روي صندلي او يا يك بشقاب نشكن قرار دهيد. براي كاهش احتمال خفه شدن، غذا را در حالي به كودك بدهيد كه به صورت عمودي و صاف بر روي صندلي نشسته باشد. از غذا دادن به او در حالي كه به صورت خميده در صندلي ايمني خود در ماشين يا در كالسكه قرار گرفته است خودداري كنيد.
ممكن است كودك شما اشتهاي خوبي داشته باشد اما هنوز دندان ندارد؛ پس از غذاهايي شروع كنيد كه بتواند با لثه بجود و يا به راحتي در دهانش حل شوند. در آينده و با رشد كودك مي توانيد لقمه هايي از بعضي غذاهايي را كه خودتان مي خوريد به او بدهيد.