هفته سی و پنج-گااااااااااااز!!!؟؟؟
سی و پنجمین هفته از زندگیت از یکشنبه٨ تا شنبه ١٤دی بود.
این هفته حسابی گاز گرفتن رو یاد گرفتی و البته این فیض رو نصیب مادرت میکنی بیشتر!!
این روزها برف میاد ولی هنوز نشده توی روز انقدری نشسته باشه که بریم وعکس بندازیم.همش تا درست حسابی بیدار بشیم آب شده!!
سه شنبه 10 دی بسلامتی دومین دندونت هم دراومد پسر دو دندونم!
-دوتا دندونهای پایینت خوشگل زده بیروت.یادگرفتی گاز میگیری که لثه های بالاتم که دندوناش داره درمیاد رو ماساژ بدی!گاهی موقع شیرخوردن گاز میگیری که سریع بینیتو فشار میدم شرطی بشی وعادت نکنی و ول کنی!ولی ای کاش همین بود.فعلا محبتت هم گاز گازی شده!!!میای بوسم کنی لپم رو میکشی توی دهنت و گاز میگیری که هیچ قرچ قروچ فکتم تکون میدی قشنگگگگگگگگگ جای دندونات فیکس شه!! شب جمعه هم عینه خون آشام چسبیده بودی به گردنمو همراه بوس گاز ریز ریز میگرفتی!!دستت درد نکنه عزیزه گاز گازوی من!!!گاهی هم بابات بعدقطره آهنت میاد دندوناتو با آب تمیز کنه انگشتشو گاز میگیری!غیر از اینم پوست سیب رو میکنی!خیار گاز میزنی!خطرناک شدی!
-اولین روز این هفته ماش رو به غذات اضافه کردم.از روز قبل عدس و برنج و گندم و ماش روخیس کردم که توی سوپت بریزم.البته اینجوری بیستر شبیه آش میشه!!
-بچممممممممممممممممم...دیشب بابات لثه بالاتو نگاه کرد اول فکرکرد یه چیزی چسبیده بعد دقیق نگاه کردیم دیدیم انگار با دندون پایینت فشار دادی به لثه ی بالات و خون مرده شده.. وااااااااااااااااااااااای طفلی پسرکم چقدر درد کشیدی.
-انقدر بامزه سینه خیز میری!دوتا دستات رو باهم میاری جلو، باسنتو قلمبه میکنی،پاها صاف خودتو میکشی جلو!کافیه یه چیزی که خیلی دوست داری جلوت باشه وببینی دارم میام ازت بگیرم.همچین تند سینه خیز میری که کلی خندم میگیره.هی هم برمیگردی ببینی رسیدم بهت یا نه!
-خیلی وقته که میگی بابا ولی جدیدا حس میکنم میدونی چی میگی!!مخصوصا وقتی میخوام بخوابونمت و میخوای مقاومت کنی دست به دامن بابات میشی!
یکشنبه8دی (دویست و سی و نهمین روز زندگیت):
مدتیه برای پسرم کتابهای جدید از می می نی میخونم.همیشه برای جدیدها مقاومت میکنی و دوست داری یه کتاب رو برات ده باز پشت سرهم بخونم تااینکه کتابهای متفاوت رو بخونم.ولی وقتی خلقت خوب باشه گوش میدی و مقاومت نمیکنی!منم کتابهای جدید رو میذارم وقتی حال داری برات میخونم که خوشت بیاد.
امشب باز تب کردی برای دندونت.البته زیادنبود ولی بااینکه از دارو بدم میاد ولی از بالارفتن تبت ترسیدم وبهت قطره دادم.چقدرم روت تاثیر میذاره و خوابت میگیره!!! تازه خوشحالی:
ولی گاهی چشمات خمار میشه!
دوشنبه9 دی (دویست و چهلمین روز زندگیت):
دیشب آخرشب بازیت گرفته بود نمیخوابیدی.حال ندار هم بودی سربه سرت نذاشتم زوری بخوابونمت.گذاشتمت توی تختت.اومدم دیدم با اسباب بازیت داری میکوبی به آویز موزیکال تختت!!!نمیشه ازت غافل شد نشونه گیریتم دقیقه آخه!
خیلی بازیگوشی!!هههه
اینم تیپ پسرم با کاپشن هدیه جشن دندونیش!
آقاجونت دم در میخواد ببرتت بیرون.توهم داری نگاه میکنی التماس میکنی زودتر بلندت کنه:
بله!!! بجای تاب خوردن دوست داری از تاب بالا بری!
این هم بازیت با کادوی جشن دندونیت!اون دکمه ای که صدای خنده ی بچه میده رو خیلی دوست داری وقطعا باهاش میخندی:
اما با بعضیهاش هنگ میکنی! اول که از صدای گاوش میترسیدی الان فقط نگاه میکنی:
امروز خالت کشف کرد که دندون بالات هم یه کوچولو نیش زده!!!هی وای من!پسرم چندتا چندتا درمیاری؟؟هلاک شدی خب!!!دلم برات میسوزه.باز دیشب تب کردی وخیلی بیقرار بودی.هنوز یه دندونی و این دو دندون جدید کامل از گوشت نزده بیرون.ولی معلومه.
سه شنبه10 دی (دویست و چهل و یکمین روز زندگیت):
مبارکههههههههههههههههه امروز دومین دندونت هم دراومد.پایین جلو راست!!فکرکنم میگن دندان پیشین مرکزی راست از فک پایین!!!!!!!!!!!!!!!!!!
طبقه این عکس بخوام بگم اول از فک پایین دندان پیشین مرکزی چپ دراومد.بعد دندان پیشین مرکزی راست.الانم از فک بالا درحال درآوردن دندان پیشین مرکزی راست هستی!
شدی پارسا دو دندون!ولی هنوز بیقراری و تب کم میکنی.چون داره بالاییها درمیاد.یکیش که کاملا مشخصه.ولی هنوز روش پوسته.
اینم وقتی که میخوام بهت قطره آهن بدم!رو هوا میزنی ازم و بازی!:
رسیدیم خونه و بچم حال نداره باز!خوبه حداقل نوی ماشین میخوابی یه کم
همش داری لثه بالاتو میخارونی که توی عکس بالاهم معلومه.نازییییییییییییییییییی
چهارشنبه11 دی (دویست و چهل و دومین روز زندگیت):
پسرم توی کالسکه!هنوز کالسکه رو ازخونه بیرون نبردیم و توی خونه میگردونمت!!!
خودت دکمه هارو میزنی و آهنگشونو پخش میکنی!
گاهی هم وسایل رومیخوری دیگه!
ای پارسای آتیشششششششش از دست تو!! و از دست منه بی دقت!!
دیشب داشتم میوه میشستم که گیر دادی خیار رو ازدستم بگیری.چون بابات خواب بود ونمیخواستم از صدات بیدار شه کوتاه اومدم و دادم دستت.مثلا حواسم بهت بود.هی میدیدم خیار سالمه.ولی از صدای ملچ ملوچت مشکوک شدم خیارو ازت گرفتم دیدم وای وای وای وای!! یه سوراخ تو خیار ایجاد کردی بعد هی با فکت فشار دادی لهش کردی و خوردی!!ظاهر خیار سالم بود ولی گویا کلی خبار خوردی!!! اصلا خیارو دیدم همینجوری مونده بودم!!! اینم عکسش:
پنج شنبه12 دی (دویست و چهل و سومین روز زندگیت):
تکنیک بازی همزمان با دو وسیله!
گاهی انقدر خسته ای که وقتی بعد بازیت شیرت میدم میخوابی دیگه از حال میری!با اینحال بازم بیشتر از یک ساعت نهایت دو ساعت پشت سرهم نمیخوابی.اینجا توی روز روی مبل شیرت دادم صدا اومد پریدی دمر شدی و باز خوابت رفت!ببین چقدر خوابت میومد وگرنه باید بدخواب میشدی!
اینم بازیهای موقع شیرخوردن!
جمعه 13دی (دویست و چهل و چهارمین روز زندگیت):
شکار یک غلت!
امروزم مجبور شدم بهت استامینوفن بدم.باز تب کردی.کاش این دندونتم راحت دربیاد.میدونم خیلی اذیتی.ولی امشب یک ساعتی باخودت بازی کردی.گویا حالت بهتربود خداروشکر
شنبه 14دی (دویست و چهل و پنجمین روز زندگیت):
پروردگارا !
ساعت 2 نصفه شبه!!! و با سپاس ما خوشحالیم!!!!
بچم نمیدونه بخنده، گریه کنه....دندونیتم خونه عزیزیت جا گذاشتم مجبور شدم شیشه داروتو که سرش پستونک داره بهت بدم بکشه به لثت!تقریبا همون به روش دندونی ازش استفاده میکنی.
بلد نیستی پستونک بخوری و شکر خدا پستونک خور نشدی.یوهوووووو
این هفته برات مطلبی نمیگذارم!چون همونطور که قبلا گفتم در رویدادهای هفته به هفته برای هرماه4هفته درنظرگرفته شده و بخاطر همین موضوع هرچندماه یکبار یک هفته جابجائی باید داشته باشیم تامطابق سنت بشه.مطلب بعدی برای ماه9هفته 1 بود که بخاطراینکه هنوز واردماه 9نشدی نمیگذارمش تاهفته بعد انشاالله