پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 6 سال و 10 روز سن داره

هديه های آسموني

هفته بیست و پنجم-شروع آب میوه

1392/8/4 0:21
نویسنده : مامان
1,904 بازدید
اشتراک گذاری

هفته بیست و پنجم زندگیت ازیکشنبه2٨مهر تا شنبه 4 آبان بود..

اولین عید غدیر عمرت مبارک عزیزدلم

امسال در پنجمین سالروز ازدواج منو بابات (و جشن تولد30 سالگی مامانت)تو هم برای اولین بار در کنارمون بودی..

پاییزه پاییزه برگ درخت میریزه
هوا شده کمی سرد
روی زمین پر از بــــرگ زرد
دسته دسته کلاغا
میرن به سوی باغا
همه باهم یکصدا
میگن قار قار قار قار

در  پاییز هم سبزترینی عزیز دلمان

 

 

 

-این هفته نمیدونم چرا انقدر بدخواب شدی!تا خوابت میره با گریه بیدار میشی..حتی سیر سیرت میکنم مطمئن باشم گشنه نیستی!نمیدونم مشکل چیه..شاید میخوای دندون درآری عزیزکم..گاهی هم با گریه پا نمیشی فقط بیدارمیشی برا خودت آواز میخونی!

خیلی خستمممممممممممممماوه

خیلی هم مقاومت میکنی برای خوابیدن..انقدر خسته میشی که دیگه ایستاده داره خوابت میره تو بغلم ولی باز میذارم بخوابونمت مقاومت میکنی میخوای اینور اونور رو نگاه کنی!!

-این هفته بهت یکی دوبار حریره بادوم مارک پوره دادم...خیلی کم.

از وقتی برات غذای کمکی شروع کردم حریره بادوم و فرنی هر روز بهت میدم..ازونجائیکه دکتر گفت سرلاک هم میتونم برات بگیرم ما فعلا با ساده ترش شروع کردیم...اونم نمیدونم چرا دلم نمیره بهت بدم!

دوست دارم غذاهاتو هرچند سخت خودم تازه تازه برات درست کنم نه اینکه آماده بخرممژه

-چند روزیه حس میکنم سرما خوردم..ولی مادر بودن نمیذاره بیوفتم!قلب

-جدیدا خیلی هوشیارتر شدی وهمش میخوای بازی کنی و راه ببریمت...گاهی انقدر راه میبرمت ومیذارم باهرچی دوست داری بازی کنی و امتحانش کنی که شبها بعد ازاینکه تورو میخوابونم چند ساعتی از درد زانو به خودم میپیچم و خوابم نمیره..جدیدا که سردرد هم اضافه شده!!آخ

-یاد گرفتی احساساتت رو باجیغ بیان میکنی!!جالبه توی اطلاعات این هفته هم این موضع رو نوشته بود!!

از صدای جیغت خیلی خوشت میاد و باآهنگهای مختلف با دلیل و بیدلیل جیغ میکشی!گاهی که انگار با جیغ داری برا خودت آواز میخونی!!!!فکر همسایه ها رو هم بکن مادر جان!! این اپرا برای خودت خوشاینده!!قهقهه

 - روز چهارشنبه دیگه طاقت نیاوردم انقدر یبوست اذیتت کنه..دیدم اینهمه دکتر میگه بهش آب و روغن زیتون و...بده تا شکمت یکبار خوب کارنکرده باشه به نظر خودم(دکتر مامان!) فایده نداره..خلاصه نصف شیاف اطفال بیزاکودیل برات گذاشتم..قربونت برم...چقدر گریه کردی تا کامل شکمت تخلیه شد خیلی اذیت شدی...باباتم زنگ زد از دکترت سوال کرد اونم گفت روزی نصف استکان آب لیمو شیرین یا گلابی بهش بدین و روغن زیتون و آبش رو هم دوبرابر کنید...خیلی خلقت بهتر شد..آخی بچم اذیت بودی..اونروز دایی بزرگ و آقاجونتم بودن برات شیاف گذاشتم...کلی از گریه هات ناراحت شدن..مامان جونت که سردرد گرفت!!خودمم ندیده بودم اینجوری هیچوقت گریه کنی..دختردایی عزیز بابات هم که پزشک هستن راهنمائی کردن شکر کمک کننده است...ازونروز یه کم توی فرنیت میریزم چون دکترتم منع نکرده بود ولی چون خودت شیرینیجات دوست نداری برات نمیریختم...

-چهارشنبه اولین میوه یعنی لیموشیرین رو خوردی.پنجشنبه دومین میوه یعنی گلابی... لیموشیرین رو بیشتر دوست داری.گلابیش خیلی شیرین بود! توهم هنوز باطعم شیرین مشکل داری!

-شب جمعه و شنبه نخوابیدی..همش گریه گریه گریه..چشمهات بیحال بود...یه کم شک داشتم سرماخورده باشی..خلاصه شنبه بردیمت دکتر وگفت سرمانخوردی لثه هات میخاره.بهت شربت دیفن هیدرامین با دوز کم داد روزی دو وعده ی 2 سی سی.اما بازم نتونستی خوب بخوابی.بینیت کیپ بود راحت نفس نمیکشیدی!نازی پسرکم

و تقویم اولین آبان ماه زندگیت:

 

 

یکشنبه٢٨مهر(صدو شصت و نهمین روز زندگیت):

 یادگرفتی پاهاتو کجای کریرت بذاری که عقب جلو بره!!خودت خودتو تکون میدی!!

همزمان با کارکردن دستها و خوردنه دندونی....

پاهاتم داره با عروسک آویز بازی میکنه!!

 niniweblog.com

دوشنبه٢9مهر(صدو هفتادمین روز زندگیت):

  

انقدر چشمهاتو میمالی هرکدوم مژه هات یه سمته برا خودش!! 

لبهای پسر بی دندونم 

گفتم قبل از اینکه دندون دربیاری از بی دندونیت عکس بگیر..از فک بالاتم گرفتم ولی انقدر وول زدی عکسش خوب نیوفتاد! 

مراحل خوردن انگشت شست پا:

اول خوشحالی! 

بعد انتخاب پای مناسب! 

آهاااااا این یکی بهتره! 

برانداز پا:

 نزدیک کردن به دهن و رسیدن به هدف!

 niniweblog.com

سه شنبه 30 مهر(صدو هفتاد و یکمین روز زندگیت):

پارسا در ژستهای مختلف:

 

آقاجونت از راه رسید و عکس العملت: 

امشب خونه آقاجونت پنجمین سالگرد ازدواج و تولد 30 سالگیمو دور هم جشن گرفتیم

اولین سالیه که تو هم در کنار مائی..خداروشکر

پارسال توی دلم بودی و وول میزدی..چقدر زود گذشت عزیزکم

چشم بهم بذاریم داریم سالگرد ازدواج تورو جشن میگیریم..انشاالله خوشبخت و عاقبت بخیر باشی پسرکم

 

 

 

niniweblog.com

چهارشنبه 1 آبان(صدو هفتاد و دومین روز زندگیت):

 

 این هدیه عزیزیت بمناسبت عید غدیر:

چون مامانت سیده امروز سبز تنت کردم!!!قهقههقهقهه

اینجاخونه باباجونیت هستی..چون عزیزیتم سیده

باباجونیت داره باهات بازی میکنه

خوس خلق باش شب عیدی!!

داری باهام صحبت میکنی

niniweblog.com

پنجشنبه 2 آبان(صدو هفتاد و سومین روز زندگیت):

اولین عید غدیر عمرت مبارم پسر گلم...دست علی(ع) یارت..آرزو میکنم در آخرت هم نشین امام بزرگوارمون باشی.

 

به همین مناسبت خواستم کتاب جدید می می نی رو برات بخرم ولی گیر نیاوردم و چون خیلی عجله داشتم برات یه کتاب خریدم که به سن تو نمیخوره! یه بازی هم خریدم بسته به هوشت ببینم چه سنی میشه باهات بازی کرد! روش نوشته 4 به بالا!!!قهقهه

راستی رفته بودم برات کتاب بخرم و نداشت به فروشنده گفتم برای سن پایین چه کتابی داری؟هی میگفت چند سال؟؟من روم نمیشد بگم6 ماهش نشده!!میگفت زنه خله لابد!!

آخرش انقدر پرسید گفتم 6ماهه!!

گفت می می نی برای 6 ماه میخوای؟؟گفتم سری قدیم می می نی رو تموم کرده جدیدش رو میخوام!

گفت این بچه ای که تو6 ماهگی می می نی رو تموم کرده بزرگ شه کافکا میشه!!

حالا من مونده بودم کافکا کیه!!ولی هیچی نگفتم!

از بابات پرسیدم فهمیدم یه نویسنده معروفه آلمانیه!

به هرحال اینم نظر اون فروشنده بود درمورد عاقبتت!!از خود راضی

اینم هدایای من برای پسرعزیزم

 وقتی میایم خونمون کلی خوشحالی اولش!! هی میگی باهام بازی کنید من الکی بزنم زیر قهقهه!!!

پخ میگم غش میکنی!!!

کلی هم صحبت میکنی

هاااااا.....هوووووو.....هوووو

درویشی مادرجان؟

زبونتو بده تو!!!

 

 

niniweblog.com

 

جمعه 3 آبان(صد و هفتاد و چهارمین روز زندگیت):

خیلی بی تاب بودی بابات بردت حموم شاید بهترشی

نمیذاشتی ازت عکس بگیرم!!همش میخواستی دوربین رو بگیری هی عکسها تارمیشد!

اینهاهم نبردت با دوربین!

همش داشتی میگفتی هوووو اوووو

اینم دستت روی لنز دوربین!!

"مامان مگه نمیگم ازم انقدر عکس نگیر!!"

پارسا ناکام موند!

niniweblog.com

شنبه 4 آبان (صد و هفتاد و پنجمین روز زندگیت):

امروز اولین سرلاک رو نوش جان کردی طبق نظر دکترت

دو هفته ای هست برات این مارک رو گرفتیم که دوست داری...حریره بادومه..البته فقط چندنوبت بهت دادم..نمیدونم چرا حاضرآماده میخرم خوشم نمیاد!!دوست دارم خودم درست کنم!ولی خب باید کم کم بخوری چون اینها ویتامین هم داره..میخوام خونه مادربزرگهات که غذادرست کردن سختتره از این آماده ها بهت بدم .خونه خودم حریره بادوم و فرنی خودم درست کنم.

 

 

 

niniweblog.com

در اين مرحله كودك شما دنيا را تقريبا آنگونه كه شما مي بينيد و مي شنويد، مي بيند و مي شنود. مهارتهاي ارتباطي او به سرعت رشد مي كنند كه مي توانيد اثر آن را در جيغ و فريادهاي او، صداهاي نامفهوم او (كه شبيه صدايي است كه هنگام توليد و حركت حباب در آب ايجاد مي شود) و تغيير تن صداي او (مثل آن چيزي كه در اپرا مي شنويد) ببينيد. اين صداها مي توانند نظر يا پاسخ او را (از قبيل خوشحالي، علاقه يا حتي رضايت) به موارد مختلف يا وقتي كه مشكلاتش حل مي شوند (مثل تعويض پوشك و...) نشان دهند.
در اين سن حدود نيمي از كودكان صداهاي نامفهومي را با تكرار كلمات يك بخشي (مانند: "با"، "ما"، "دا" يا تركيبات ديگر از يك حرف صدا دار با يك حرف بي صدا) ايجاد مي كنند. حتي برخي از كودكان قادر هستند تا يك يا دو بخش ديگر نيز به اين كلمات اضافه كرده و در نتيجه صداهاي پيچيده تري را توليد كنند.
شما مي توانيد با درآوردن همين صداها يا بازي كردن با كودك (مثلا تقليد صداي گوسفند: "بـع" يا صداي بز: "مـع") كودك را تشويق كنيد. يا وقتي صدايي را از او شنيديد كه نتوانستيد مفهوم آن را تشخيص دهيد، كافي است يك جواب به كودك بدهيد تا صحبت شما ادامه پيدا كرده باشد؛ مثلا بگوييد: «آره! اين يه ماشينه؛ چقدر هم رنگ قرمزش بامزه است»! كودك شما نيز از اين كار استقبال خواهد كرد و به صحبت كردن ادامه مي دهد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

آجی ملیکا
30 مهر 92 16:08
من پارسارو می خوام


نکن با خودت اینجوری!!!
بیا بغلممممممممممم
آجی ملیکا
30 مهر 92 19:52
وای خدا چراتو دهنم احساس شوری می کنم؟
اها چون پارسا یاهمون نمک رو دیدم این جوری



هههههههههههههههههه
آجی ملیکا
1 آبان 92 12:38
پارسا سالگرد ازدواج مامان وبابات مبارک
ایشالا همی شه پیشت وبالا سرت باشن








با دعای شما ملیکای عزیزم
آجی ملیکا
1 آبان 92 12:41
آبجی تولدت مبارک
1000000000زنده باشی



ممنون عزیزمممممم در کنار شما انشاالله
صدف
1 آبان 92 14:49
پارسا جون روز داریی ناناز تر میشی

عزیزم تولدت مبارک


ممنون صدف گلم...لطف داری
فندق
1 آبان 92 17:35
پنجمین سالگرد ازدواجت وسی سالگیت مبارک خانوم گل..ماشالله عجب گل پسری من عاشقشم...عاشق میفهمی....حیف که نمیشه عکساشو سیو کنم دلم همیشه براش قینج میره
سیده سهیلا دعام کن عیدت مبارک


خیلی ممنون دوست خوبم...لطف داری
محتاج دعام
آجی ملیکا
2 آبان 92 11:29
عیدتان مبارک


ممنونم سیده خانوم...التماس دعا..عیدشماهم مبارک
آجی ملیکا
3 آبان 92 19:33
بچمون خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی
زیباست
من پارسارو می خوام




امشب بابات اومد میری میشینی رو زانوش..فیس تو فیس نگاش میکنی..دوتا دستهاتو میاری بالا..هردو گوشهاشو میگیری تو دستهات و
محکم خلاف جهت عقربه های ساعت میپیچونی و
ول نمیکنی تا راضی بشه بیاید خونمون!
مامان جون
4 آبان 92 13:42
سلام عزیزکم بسیارزیادلذت بردمازدیدن عکسهایت پسرقشنگم فدات بشم من


سلام..بوووووووووووووووووووووس
زینب
5 آبان 92 14:28
الهییییییییییییییی فدای اون زبونش که یه وری کرده... چه نازی هم کرده...

سالگرد ازدواجت مبارک سهیلا جان... ایشالله هزار سال کنار همسر محترمت و آقا پارسای گل و خواهر برادراش جشن بگیری... الهی آمین


سلامت باشی دوست خوبم..
lindi
17 دی 92 13:54
سهیلا جون این بازیا رو خریدی پارسا میتونه باهاش بازی کنه؟؟؟
مامان
پاسخ
نه متاسفانه فرصت نبود بگردم بازی به سنش پیدا کنم!