پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 6 سال و 9 روز سن داره

هديه های آسموني

هفته 11 بارداري

1391/8/1 14:25
نویسنده : مامان
5,810 بازدید
اشتراک گذاری

بارداری اول:

هوراااااااااااااااا  وارد هفته 11 شدم.یک چهارم گذشت.درسته بسختي گذشت ولي شيرينيه مادر شدن جاشو ميگيره.هفته 11 من از سه شنبه 25 مهر تا دوشنبه 1 آبان بود....

وااااااااااااااي دوشنبه 1 آبان چه خبره؟؟؟؟ چهارمين سالگرد ازدواج مامان و بابا +تولد مامان

اين اولين سالگرد ازدواجمونه كه يه نيني گل هم باهامونه...

 

بارداری دوم:

هفته یازده بارداری من از دوشنبه 3 تا یکشنبه 9 مهربود.حالات سرماخوردگیم مقداری بهتر شده.شک داشتم بازهم برم دکتر یانه.آخه میترسم انقدر آنتی بیوتیک استفاده میکنم به کیسه آبم ضرربزنه.از یه طرف هم خیلی ضعیف شدم.این دوهفته 2کیلو وزن کم کردم هرچند شکمم بزرگترشده و معلومه بخشی از وزنم به نینی و محیطش اختصاص پیداکرده.

امیدوارم حالت خیلی خوب باشه دلبرک مامان

بارداری اول:

دومين روز اين هفته رفتم آزمايش خون دادم...

ايمني سرخجه وهپاتيت و ويروسهاي مختلف...انقدرفشارم پايين بود خونم قطره قطره وارد سرنگ ميشد...انقدر كه هي آزمايش ميگيرن...يه بار دكتر زنان ميخواد يه بار تيروئيد يه بار ژنتيك ...

نميدونم قديميها چيكارميكردن؟؟؟؟!!

خلاصه ازاونسري خون دادن به كمالاتم سرگيجه هم اضافه شده..تا بلند ميشم چشمام سياهي ميره...

بايدسعي كنم پسته بخورم بيشترررررررررررر

فكركنم اين نيني شيطون من همه خوراكيها رو سريع ميخوره به مامانش هيچي نميرسه!

 

نوش جونت...آفرين زرنگ باش به خودت برس...

روز بعدشم يعني پنجشنبه بابا كشيك بود و قرارشد بعدش بريم خونه عزيزيت...عزيزي از اولش كه فهميدمن نيني دارم گفت سپردمش به سرباز كوچولو (حضرت علي اصغر(ع))...و هر بار من ميگم نگرانم ميگه خيالت راحت سرباز كوچولو هواشو داره و واقعا هم منم از حرفش آروم ميشم

 روزجمعه عصر با بابا رفتيم برات خريد...آخه مامانيت بهمون پول داده كه سيسمونيتو خودمون به سليقه خودمون بخريم...و خيلي هم خوبه چون سيسموني خريدن خيلي مزه ميده...

بعضي چيزهاشو ميذارم جنسيتت معلوم شه بگيرم ولي بيشتريها رو ميگيرم..

 

راستي اين هفته مصادف شد با اول ذيحجه...عزيزي بهم گفت نماز ده شب اول ذيحجه رو بخون بده به نينيت كه حاج آقا بشه يا حاج خانوم!!!

منم تصميم گرفتم بخونم و ازهمون شب دارم بين نماز مغرب و عشا ميخونم...انشاالله بري با حاجيها طواف خانه ي خدا...يادت نره ماها رو دعاكني با دل پاكت...

 

 آخرمن نفهميدم اين هفته تو اندازه چي ميشي؟؟؟يه جانوشته بودانجير...يه سايت خارجي هم عكس زير رو گذاشته بود...!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

كلم فندقي

 

آخه نميشه كه انقدري باشي

من نميدونم اصلا كلم فندقي چيه!!!شايد كوچيكه عكسش به نظر بزرگه...شايدم معني لغتش ميشد جوانه كلم فندقي!!!

حالا تو برو خودت تحقيق كن كه قشنگ درست رشد كني سرت كلاه نره يه موقع!!!هههه

 

اين هفته تولد مامان هست...1 آبان

و سالگرد ازدواج مامان و بابا بازم 1 آبان

اولين ساليه كه تو هم تو شاديمون هستي...اي ناقلا حتما خيلي خوشحالي...حسابي تو دل مامان پايكوبي كن...هرچندكه من هنوز تكونهاي قشنگتونميفهمم...خيلي دوست دارم زود حس كنم مزه ميده.

دو روز بعد سالگردمون سونوگرافي ان تي دارم...اگه خواستي به مامان هديه بدي حسابي حالت خوب باشه تا خانوم دكتر بگه به به چه نيني خوب و زرنگي...سالمه سالم هم هست...اونوقت ماماني خيلي دلش شادميشه

                                و        بهترين هديمي..

خب حالا ميرم سراغ مباحث علمي...

اين هفته مشخصاتت بدين صورته:

كودك شما اكنون به اندازه يك انجير است و بدن او كاملا شكل گرفته است؛ حدود 3.8 سانتي متر طول و حدود هشت گرم وزن دارد. پوست او هنوز شفاف است و به همين خاطر مي توان اكثر رگهاي خوني او را به وضوح ديد.

 

بعضي از استخوانهاي او در حال تشكيل شدن بوده و ريشه دندانهاي كوچك او به تدريج در زير لثه اش ظاهر مي شوند. انگشتان دست و پاي او كاملا از يكديگر جدا شده اند و او به زودي قادر خواهد بود كه مشتش را باز و بسته كند. او لگدهاي آرامي مي زند و كش و قوس مي آيد؛ حركات ريز او به قدري نرم و روان است كه بيشتر شبيه به رقص در آب مي ماند. با رشد بدن او، اين حركتها نيز بيشتر شده و رشد يافته تر و كاربردي تر خواهند شد. با رشد پرده ديافراگم، كوچولوي شما ممكن است سكسكه هم بكند. از آنجا كه او هنوز خيلي كوچك است، تنها بين هفته هاي شانزدهم تا بيستم قادر خواهيد بود براي اولين بار اين حركات او را احساس كنيد.

 

  اينم عكس سه بعديته...

نگاه نكن بي تربيتيه!!! فقط ميخواد نشون بده جنسيت معلومه اما بعيدميدونم سونوگرافي بفهمه به اين زودي...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اي قربونت برم من

اينم سه بعدي در سونوگرافيه و بعديش دوبعدي معمولي:

 

 

  آخجونمي دومين روز هفته 12 ميرم سونوگرافي Nt وعكس واقعي سونوگرافي خودتو ميذارممممممم

هوراااااااااااااااااااااااا

 

 

بارداری دوم:

عزیزک دل مامان بالاخره سختی بیماری آنفولانزای بدموقع ام را پشت سرگذاشتم. واقعا روزهای بدی بود.امیدوارم بابهترشدنش خشتگی و ویار بارداری ام هم به امید خدا ازبین بره و روزهای بانشاطی را بگذرونیم.بیشتر هنوز درحالت درازکش هستم.البته ازقبل خیلی بهتره عزیزکم.وقتی خانه مامان هستم اون بنده خدا همش مشغول به کارهست و وقتی خانه خودمون میام نهایت کارم اینه که وبلاگتون را بروز کنم وهمش بابات زحمت میکشه.یک شب با پارسا و مامان جونت رفتیم هیئت.همینجوری اشکهام جاری بود و از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف میخواستم نظر خاص بهت داشته باشن و ازهدایت شدگان باشی.خیلی دوستت دارم گل مامان.

به قول پارسا:گل خوشبو

به من میگه گل خوشبو!

راستی این هفته هم تلاش کردم صدای قلب نازنینت را با بیبی ساند بشنوم نشد.گریههههههههههههههههه

خیلی دلم برای صدای قلبت تنگ شده.آخجون هفته دیگه میرم سونوگرافی و هم میبینمت هم صدای قلبت رامیشنوم.قشنگ تصویر پارسا موقع سونوی ان تی توی ذهنم هست که حرکت میکرد و دستهاش را تکان میداد انگار بای بای میکرد.

خدایا لذت مادرشدن را به هرکسی که آرزوش را داره عطاکن.الهی آمین

گاهی از جام بلندمیشم سرگیجه میگیرم.یه مقداری ضعیف شدم.روزی دوتا دمیترون برای تهوع میخورم و دو تا رانیتیدین.دلم نمیخوادبخورم ولی نخورم همین انقدر هم نمیتونم غذابخورم.ازنظر خودم بین منافع و ضررهاش انتخاب کردم!!! البته دکتر گفت روزی سه تا میتونم بخورم.سعی میکنم یکی یا دوتابخورم.

این هفته برای همکاری در پخت نذری منزل مامان بزرگم رفتیم.البته منکه توان کاری نداشتم.بابات زحمت کشید.

 

 

 

 

عمریست بی قرار، به سر می بریم ما
بر این قرار تا نفس آخریم ما
همراز روضه ها و نوا خوان نوحه ها
دمساز سوز سینه و چشم تریم ما
ما را به سر هوای شهیدان بی سر است
از سر گذشته ایم چو بر این سریم ما

نام حسین محشر عظمای جان ماست
جان دادگان زنده ی این محشریم ما
محشر به پا کنیم به فریاد یا حسین
امروز لشگر شه بی لشگریم ما
ما را به دست پرچم صبر و بصیرت است
با عشق و شور همدم و همسنگریم ما

با طلحه و زبیر بگویید تا ابد
عمّار وار همنفس حیدریم ما

با فاتحان بدر ز سازش سخن مگو
امروز رهسپار دژ خیبریم ما
چشم انتظار منتقم آل مصطفی
چشم انتظار معرکه ی آخریم ما

 

مولای من:

به کجا برم سری را که نکرده ام فدایت...


 

 

 

 

 

 

میدونی عزیزکم وقتی آدم مشغول به رفت وآمد و ...باشه زمان براش زودترمیگذره.اول این هفته خواهرم ازگلپایگان اومد و خانه مامان جونت بودم آخرش هم نذری پزون...

خلاصه خوشحالم این هفته خیلی زودگذشت..

دوست دارم هفته 12 بشه و تو سونوگرافی ببینمت گل خوشبوی مامان

 

ازطرفی خب اوایل بارداری یه مقداری استرس آسیبهای جنینی هست.البته من اصلا فکرش را نمیکنم و سپردمت به خدای مهربون ولی خب وقتی 12هفته و 6روز تمام بشه یعنی ماه 3 به پایان برسه احتمال سقط هم خیلی کم میشه و مامان بهترمیتونم انشاالله فعالیت کنم.

برای اینکه همش فکربرنامه هام نباشم فعلا همه چیز را کنارگذاشتم.فقط نمازهای واجب و زیارت عاشورا را میخوانم.دست روی دلم میذارم و برای عاقبت بخیریت دعامیکنم.عمر مامانی دیگه

کی میشه توی شکمم تکان بخوری کیف کنم.

واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای خیلی خوبه.زرنگ باش مامانی!!!ههههه

البته تو که الان قطعا حرکت میکنی ولی من حس نمیکنم.چون هنوز کوچ هستی.فکرکنم خودم باید زرنگ باشم!!

 

شکمم مقداری بزرگ شده.پارساخیلی خوشحاله.گاهی به دیگران میگه میدونی مامانم شکمش بزرگ شده.نینیمون داره بزرگ میشه.عزیزکم خیلی دوستت داره.دلم براش خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییی میسوزه.منکه انقدر براش وقت میذاشتم باهاش بازی میکردم الان گاهی قصه هم براش زوری میگم.

هی دستهاش را بالامیبره میگه خدایا مامان من خوب بشه.

فدای دعاکردنش بشم انقدر مهربونه.

امیدوارم باهم خیلی صمیمی باشید و هردوتون درخوب بودن همدیگر را یاری بدین..

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان افسانه
30 مهر 91 14:52
نی نی خوشگلم سالگرد ازدواج مامان و بابای گلت رو تبریک میگم بهت ایشاالله صد هزار سال کنار هم سالم و شاد زندگی کنید


مرسي افسانه عزيـــــــــــــــــــــــــــز
مامان امیرعلی
1 آبان 91 11:43
سلام مامان افسانه خوبید شما مامان نشدید سهیلا جون رقیه من خوبه منو بوس تفی میکنه وقتی شیر میخوره گازمیگیره میخنده دوسش دارم خیلی تنها امید زندگیمه



سلام دوست خوبم..خيلي خوشحال شدم اومدي اينجا سر زدي...قربون دخمل گلت...عكسش تو وبلاگت نبود ببينيم...خداحفظش كنه...مراقب خودت باش
غریبه
3 آبان 91 11:49
سلام دوست جونم... تبریک میگم سالگرد ازدواجتون رو انشالله به پای هم پیر شید و با نی نی نازتون بهترین روزها رو داشته باشید.
.



سلام مرسي غريبه عزيزم..انشاالله نيني شماهم بسلامتي بدنيامياد..خيلي ممنون
elnaz
28 آبان 91 15:08
zan amooooooo kheili bahal bud.ninitam.ishalla be hamin zudi mibinimesh


مرسی دختر عمو جونش
دعاکن سالم باشه بموقع بدنیا بیاد...
بووووووووووووووووووووووس