زمستان 99
گويا اين كرونا قصد رفتن نداره. شد يكسال😭
همچنان در خانه بسر ميبريم و مشغول با يه عااااااااااااااالمه درس و كاردستي و..
-اين فصل باباحاجي عزيزمون را متاسفانه از دست داديم.خيلي ناگهاني.بنده خدا از خونه ي ما رفته بودن لحظاتي قبلش و تصادف كردند.كلي پارسا جونم گريه كرد و كلي سعي كردم خودمو كنترل كنم و مرگ را برات منطقي توضيح بدم كه به خدا و روال زندگي بدبين نشي.خدا بيامرزتش.مرد خوبي بود و بارفتن ناگهانيش خيلي دلتنگمون كرد.
پورياجونم كه عاشق باباحاجي بود.هربار زنگ ميزد خونشون تا صداي عزيز رو ميشنيد ميگفت ميخوام با باباحاجي حرف بزنم.
روحش شاد
-پورياجونم رو هم بالاخره از پوشك گرفتم.خيلي راحت و عالي.كلي دعاكردم جايي نجس نشه خيلي حساسم.فقط هفته ي اول بسختي پيپي ميكردي و ميترسيدي و هرروز ساعتها گريه ميكردي.بالاخره عادت كردي.
يه جورايي همش سر درسيم.خدايا اين كرونا شرش كنده بشه خسته شديم!كاش فقط درس بود.هي جشن،هي مراسم مختلف در خانه،هي كاردستي....
اين آخري كنفرانس علوم پسرم بود.
آقا پورياي گل در حال بازي و آموزش ديدن خانگي:
اين هم مدلي از تلويزيون ديدن:
امسال بخشي از خانه تكاني مخصوصا در قسمت سراميكها و زير فرش ها با گل پسرم پارسا بود.خداييش خيلي كمك كردي:
برادرانه هاي پسرانم:
مثلا خوابن
عاشق هم هستيد و واقعا خوشحالم ازينموضوع
ورزشهاي برادرانه(ورزش براي درس پارساست و پورياهم مشغول ميشه)
سلفيهاي برادرانه
چه ژستهاييه؟
پوريا صبح كه بيدار ميشه بايد بره بغل داداشش اول:
ماشين جديد خريديم.حسابي پارسا و پوريا سورپرايز شدن.اينم اولين بررسيهاي مهندسين از ماشين!
كتابخوانان كوچك:
-هنوز از اين خاله شدن من چيزي نفهميدم.هم بخاطر كرونا هم بخاطر شمادوتا آتيش پاره.نميذاريد بچرو ببينم اصلا
و باز هم پایان این سال با کرونای منحووووووووووووس
چهارشنبه سوری در بالکن خونه ی عزیزیتون...داشتید تفنگ ترقه ای می زدید:
این هم برادرانه های پایان سال:
پارسا دعای فرج رو حفظ کرد و امسال سر سفره ی حسین منزل عزیزیتون مهمان قرائت پارسا بودیم.خدایا بحق دعای پاکش برسون اماممون رو...