پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

هديه های آسموني

پاييز 99

1399/10/7 16:15
نویسنده : مامان
635 بازدید
اشتراک گذاری

امسال اولين پاييز كرونايي رو تجربه كرديم.شوخي شوخي داره يكسال ميشه.

شايد فقط خود خدا بدونه چقدر نگه داشتن دوتا پسر بچه توي اين سن و سال توي خونه سخته.اصلا تخليه نميشيد.گاهي صداي همسايه ي طبقه ي پايين درمياد كه چقدر سروصدا داريد.

يكسره هم سر درس پارساييم.حداقل مدرسه ميرفتي ديگه ورزش را نياز نبود توي خونه انجام بديم و بخشي از تكاليف را توي مدرسه انجام ميدادي.

كلاسها از 7ونيم صبح شروع ميشه تا 11 وربع .ولي عملا ده درصد هم بازدهي نداره.فقط الكي وقتمون براي حضوري زدن داخل كلاس ميره و بعدش نيازه كه همه ي دروس را مجدد خودم برات توضيح و درس بدم.يكسره هم كليپ وكاردستي بايد درست كنيم كه بيشتر فشار روي والدينه.واقعا مگه ميشه بچه از صبح كه چشم بازميكنه تا شب درس بخونه و فعاليت درسي داشته باشه!يه مقداري بامدرستون مخالفم و از ناچاري شرايط را دارم تحمل مي كنم و راضي نيستم.

كاش اين همه كلاس نبود و از صبح خودم درس ميدادم بهت و وقتمون صرفه جويي ميشد.دلم  براي بچم پوريا ميسوزه.همش با بازي هاي تكي و خوراكي سرگرمش مي كنم كه بذاره صداي معلم را بشنوي.

ولي گاهي آتيش خودشو ميسوزونه و وسط كلاس گريه زاري راه ميندازه و تايپ ميكنه و شيطنت ميكنه و...

الهي هرچه زودتر خدا شر اين كرونا رو كم كنه.

متاسفانه هرچهارتاييمون طي پاييز امسال به كرونا مبتلاشديم.اول باباتون و بعد من و پوريا و آخرهم پارسا.

خيليييييييييييييييييييييييي بيماري سختي بود.شكرخدا پارسا ازهمه سبك تر گرفت و فقط به تب بالا و عفونت چركي گلو ختم شد.پوريا كه اسهال و استفراغ و تب شديد و...

واقعا سخت بود با اون حال خودم كه نفس نمي تونستم بكشم مراقبتون باشم.قربون خدا برم كه به مادر انقدر توان ميده.

آرزو ميكنم اين بلا ازهمه دور باشه.

ما حسابي رعايت مي كرديم و نميدونم چيشد مبتلا شديم.يكسره حصر خانگي هستيم.

اينجا هردوتون تب دار هستيد عزيزانم.خداروشكر كه بخيرگذشت.دوشب تبتون39.5 بود.

درحال حفظ جز30 هست و يكسره با جايزه و بازي داريم تشويقش مي كنيم.پورياهم ميگه منم جايزه.خلاصه اينترنتي يه سفارش داديم و در بين هديه هاي پوريا يه موش زله اي هم براش خريديم كه حسابي خوشش اومد و ماهم حسابي پشيمونيم.چون مثل جاروبرقي آشغال به خودش جمع ميكنه.البته الان كه مينويسم ديگه ازون موش زيبا خبري نيست!!رنگش كردي...دم و چشم و گوشهاش رو كندي و...ولي بازهم عاشقشي

پارسا درس خواندن پارسا:

عاشقانه ها و بازي هاي برادرانه:

انواع مدل هاي تاب خوردن برادرانه:

موشت دستته پوريا

شب يلداي4نفره

ورزش مدرسه ي پارسا

مانور زلزله!!

شيطنت هاي پوريا:

قطره ات را بايد خودت بخوري!

جوراب آقاجونتو پوشيدي:

اداي پشتك زدن داداشتو ميخواي در بياري و از ديوار بالا رفتنشو:

سلفي پوريا:

برخلاف اين سن و سال پارسا،عاشق نقاشي هستي

كلا بچه هام شب نميخوابن!بيهوش ميشن

بستني به دست!

توي جو مانور زلزله اي هنوز!

موقع درس خواندن ما بچم خودشو سرگرم ميكنه:

و مرد شگفت انگيزخانه ي ما...كه نمي دونم چطوري تحمل ميكنه سر كلاسها روي صندلي ميشينه حداقل:

باباتون بخاطر كرونا ده روزي حبس اتاق بود و پورياهمش آويزون ميشد و ميگفت بابامو ميخوام:

شب هاي چهارشنبه و پنجشنبه معمولا پارسا به جبران شب هاي ديگر كمي بيداره و مشغول بازي و كارتون و..

پارسا امسال نماز و اذان را كامل يادگرفت و در كنار مامانش گاهي ميخونه:

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

panipani
17 دی 99 22:46
سلام عزیزم در رابطه با درس بچه ها کاملا درکت میکنم وضعیت منم همینه تازه من پسرم کلاس اولیه هنوز درکی از مدرسه و کلاس نداشت آنلاینم شده اصلا درس بخونش نیس😥
مامان
پاسخ
سلام عزيزجان.الهي زودتر به شرايط عادي برگرديم همگي