خرداد98-پوریای عزیزم راه افتادی
اولین شب قدر منزل مادربزرگم رفتیم وهمگی شب مسجد رفتیم.پوریاکه دائم درمسجد اینور اونور میرفت و آخرسر که به همه غذای نذری میدادند به پوریاهم دادند و اومد خونه عزیز ومیل کرد.پارساجونمم که اولش تومسجدسرگرم داداشش بود و آخرش مشغول گوشی بازی.عاشق بیدار بودن درشبی!!
این هم به هم زدن خانه عزیز فرداش!!
شب قدر دوم منزل بودیم
شب قدر سوم هم جمکران.پارساجونم ذوق داشت تفنگ ترقه ایش را طی مسیر بزنه.چون تو خونه نمیذاریم ومیگیم صداش زیاده.اونجاهم رسیده بودیم سوار بر اسکوترت تیر میزدی.میگفتی از دست دشمن عصبانی ام!!!!!!!
پوریاجونم هم کلی بیقراری کرد و بالاخره بسختی خوابید.خیلی ملخ اونجا بود واصلا نفهمیدم چی دعاخوندم!!!
-پوریاجونم میتونی خودت روی چهارپایه کوچولو بنشینی
همچنین روی ماشینهات
-حسابی هم فضول شدی و خرابکار آقاپوریا!!
خرابکاری در ماشین بازی!
افطار مهمان داشتم.تقریباهمه کارهامو انجام داده بودم.حواسم نبود یه ظرف غذای نهارمون که ماکارونی بود بیرون مونده بود.یه دستشویی رفتم اومدم دیدم برام سرامیکها و یخچال و خودتو رنگ آمیزی کردی.تازه میگفتی تو هم بیا بازی!!!یه موقعهائی دلم میخواد فقط وا برم رو زمین!!
این هم خرابکاری روزی دیگه با آلوچه!
و مجدد خرابکاریه آلوچه ای!!
و البته بازی با یخ بزرگ!!
-پسرم پارسا واکسن 6سالگیش را با باباش رفت زد.انقدر آقا بودی خانومه کلی خوشش اومده بود.فدات بشم من
بعدش مقدارکمی تب کردی فقط یک شب
-شکرخدا اینماه حال باباجونی خیلی بهتره و پسرکم آلبالو شسته برای باباجونیش و اومده عیادتش.خیلی مهربونی
-عیدفطرهم شام منزل عموی بزرگم بودیم
-یکی از روزهای این ماه پارک جنگلی سرخه حصار رفتیم.یعنی هرچی وسیله بازی بودکه پارسادوست داشت توی محیط باز بازی کنه باخودش آورده بود.نمیدونست به چی برسه!!
پوریاجونم هم که همه چیز براش جذابیت داشت وجدید بود.رانندگی باماشین پارساراهم برای اولین بار امتحان کردی.گاز و دنده و..
-تولد بابای مهربونتون هم توی اینماه بود.متاسفانه فشارم خیلی پایین بودوبه برنامه هام نرسیدم ولی بعدش با پارسا برای بابا کیک درست کردیم.پسرکم کلی ذوق داشتی
-دیگه تعطیلاته و گاهی پارسا کارهایی در منزل را امتحان میکنه
-نقاشی جنگی آقا پارسا!!خودش و داداشش سرباز امام زمان عج هستند و ازدشمن ناراحتند و افتادن به جون دشمن.اون گریانه دشمنه!!
-پوریاجونم وقتی قهرمیکنی خودتو درازکش میندازی روی زمین ومیگی عه.پارساهم داره اداتو درمیاره همینجور میری ومیگی عه
-به امید دریافت جایزه برای اولین بار پارساجونم الویه خورد.خیلی بدت میاد
-شروع صبح برادرانه:
-اولین قدمهای کاملا مستقل پوریاجونم باراهنماییهای استاد پارسا!!دستم بگرفت وپابه پا برد!!
-یکروز با پارساجونم رفتیم پارک شهر به امید قایق سواری و تماشای اکواریوم و موزه صلح.درکمال ناباروری همش در حال تعمیر بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!ولی خب پارک قشنگ و دیدنی ای بود و دوچرخه هم کرایه کردم کمی پسرکم سوار شد و توی محل بازیش هم بازی کرد.
-هرکاری پارساانجام بده دقیقا باید پوریاهم تکرار کنه!پارساجونم رفت جلوی آینه موهاشو شانه کنه.بعدش دیدیم پوریاهم رفته شانه را برداشته ایستاده جلوی آینه به شانه کردن.کلی خندیدیم!
-یک عروسی هم دعوت بودیم اینماه
-پوریاجونم خودش رفت از فریزر بستنی قیفی پارسارو برداشت و شروع کرد به خوردن.خب عزیزکم حساسیت داری ازت گرفتمش.قهرکردی خودتو انداختی زمین.
-این طرز انداختن پاروی پا ارثیست!
-برای اولین بارموقع خواب سیاهی آهن دندانهای پوریا را باآبلیموتمیز کردم.ترشه بچم قیافش بهم ریخته توی خواب!!
-بابت اینکه پارساهنوز حرف ر را بدرستی نمیگه و ل تلفظ میکنه رفتیم گفتاردرمانی.البته قبلش جلوی آینه هی باهات تمرین میکردم.خلاصه یکسری تمرین داد و گفت مشکل خاصی نیست و اصلا برای چی آوردیش و...
هنوزم وقت نشده باهات درست حسابی کارکنم.یکسره هم صبح تاشب وحتی بعد از خوابیدن شماها دارم کارمیکنم بازهم به کلی کارهابسختی میرسم.ولی باهمین تمرین کم اوضاع خیلی بهتر شده عزیزکم
-آموزش مقایسه ی ارزش پول به پارسا.بیشترین پول راهم همیشه میندازی قلکت جایزه ی یادگرفتنت!!!هی هم میگی به داداشم هم بده!
-آقاپوریا رانندگی میکند!! پارسا و آقاجونش یادش دادند!دیوارها نابودمیشه چون بچم اهل ترمز گرفتن نیز فقط تخت گاز!
-سرنماز من دوتاتون میاید هی بازی.میرید زیرچادرم خانه بازی!!پوریاهم فرصتی گیربیاره میخوادمهر بخوره.تامیبینه دارم نگاهش میکنم سجده میره که یعنی دارم نمازمیخونم!!
-بازی پسرکم باعروسک!
عروسک محبوبت این سگه است
-کارتون دیدن برادرانه به همراه میل کردن آلوچه!!:
-شروع صبحی برادرانه! 6صبح! آخه چرا من هنووووووووز خستم و خوب نخوابیدم!
-سلفیهای برادرانه:
-بازیهای برادرانه:
-وقتی بازیهای مسابقه ای انجام میدیم امتیازهامون را توی برگه ثبت میکنیم واینجوری نوشتن وجمع زدن هم به پارساجونم یادمیدم