پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

هديه های آسموني

چهل و سومین هفته زندگی پوریا

1397/11/17 1:05
نویسنده : مامان
587 بازدید
اشتراک گذاری

یکشنبه 14بهمن:

دویست و نود و سومین روز زندگی پوریای عزیز

فدای پسرم بشم که اولین سرود عمرش را امروز اجرا کرد.جشن بهمن داشتید امروز.خیلی کیف داد

یک بار دیگر / زیبا و روشن / تابیده بر ما / خورشید بهمن / تا ما همیشه / دلشاد باشیم / مثل پرستو / آزاد باشیم / بهمن سراسر / نور و امید است / زیرا که در آن / فجر سپید است..............

امروز پسرم اولین کنفرانس عمرش را ارائه کرد.اینم عکس ماهش

پوریاجونم یکسره داری شیرمیخوری وگرنه گریه!!

 

---------------------------------------------------------------------------------------

دوشنبه 15بهمن:

دویست و نود و چهارمین روز زندگی پوریای عزیز

بازیهای ابتکاری پوریا!

 

اولین جلسه رباتیک مدرسه

---------------------------------------------------------------------------------------

سه شنبه 16بهمن:

دویست و نود وپنجمین روز زندگی پوریای عزیز

شب منو بابا همش داریم راه میریم!یکسره پوریاجونم گریه میکنه و بیقراره

پارساهم صبحها از گریه های داداشش غصه دار و بی حوصله است

که البته محبتهای برادرانه روبراهش میکنه

خدایی این شعر برای شماخیلی سخته بنظرم

---------------------------------------------------------------------------------------

چهارشنبه 17بهمن:

دویست و نود و ششمین روز زندگی پوریای عزیز

 

بالاخره بعد از روزهای فراوان بیقراری اولین دندان فک بالای گل پسرم جوونه زد.مبارکت باشه عمر مامان

امروز صبح ساعت۱۰ با آقاجون مامانجون و عزیز و پوریا اومدیم دم مدرسه دنبال پارسا و حرکت کردیم سمت گلپایگان.اومدم مدرسه دنبالت و حسااااااااااااابی خوشحال شدی.بخاطر اینکه دیگه موقع کارتون دیدن غذانمیخوری مامانجونت بهت یه ماشین هدیه داد.قبلا بهت قول داده بود.خلاصه جیپ نظامی بود و کیف کردی

کل مسیر پوریا بیدار بود.پارسا رو کمی گول زدم بخواب زود برسیم.آخه خیلی توی ماشین دوتایی آتیش میسوزوندین.

پوریاجونم خوابش میومدهاولی انگار مجبور بود بیدار باشه

تا رسیدیم گلپایگان پارساسریع غذای موردعلاقه اش یعنی قرمه سبزی که خاله براش پخته بود خورد و با خاله جونش رفتن تولد مهراناجون

میگی مثلا به دشمن اخم کردم!

این هم پوریاجون روی دستان آقاجونش.میترسیدی همکاری نمیکردی

پارساجونم هم ازخاله هدیه گرفت

وزنش هم کردم باز مقداری که زیادکرده بودی کم کردی:21تقریبا با ارفاق.چندوقت پیش 22 شده بودیها

---------------------------------------------------------------------------------------

پنجشنبه 18بهمن:

دویست و نود وهفتمین روز زندگی پوریای عزیز

پوریاجونم اول صبح بیدار شد وهمه را بیدارکرد.حتی پارسارو زوری بیدارکرد

 

امروز همه پارک رفتیم ومهرانارا هم بردیم.اولین بار پوریا سرسره و تاب و..سوار شد و پارک رفت

پوریاهم خیلی گریه میکرد و مامانجون خوابوندش.خیلی بیقراری عزیزکم.اگه بخاطر پارسانبود انقدر خستم که همش تو خونه مینشستم ولی به خودم قبل مسافرت قول داده بودم که مسافرت شادی برای پارسابسازم وبرای همین تحمل میکنم و خودمو میکشم.اینجاست که شاعر میگه هستم ولی خستم!!!!

حتی عکسهاراهم خاله ازتون انداخت و پوریای بیقرارم بهم اجازه نمیداد.خیلی سعی کردم باهاش سرسره بازی وتاب بازی کنم ولی همش گریه میکرد.خیلی سخته بچه همش گریه کنه.خیلی تحمل میخواد که شکرخدا همه ی اطرافیانم بنظرشون خیلی عالی تحملش را دارن وفقط من ظرفیت ندارم وخسته میشم!!

اییییییییییییییییییی دلم خیلی پره.

بماند...

گاهی آدم میتونه بایه خسته نباشید انرژی بده به کسی که نه امکان یه خواب درست داره نه خوراک درست حسابی و صبحتاشب و شب تاصبح در حال دوندگیه.ولی ما آدمها خیلی بخیلیم وهمش میخوایم باسرکوب دیگران بگیم اگه ما بودیم خیلی خوب بودیم.

اشکهای خستگیه من در آغوش مهربان خداست.خودش میدونه چقدر بسختی دارم اینروزها رو میگذرونم وچقدر زحمت میکشم.

 

پسرم انقدر خسته بود حس انجام پیکش را نداشت

---------------------------------------------------------------------------------------

جمعه 19بهمن:

دویست و نود و هشتمین روز زندگی پوریای عزیز

امروز رفتیم برف بازی البته درجایی دوراز گلپایگان.خدامیدونه پوریا چقدر گریه وبیقراری کرد.بچم برای دندونش خیلی ناراحته

پوریایکسره گریه کرد و شیرخورد.هرکاری کردم با برف سرگرم بشی فایده نداشت عزیزکم.خیلی لثه هات ناراحتت میکنه.امروز اولین آش عمرت را نوش جان کردی.البته بیشتر لعابش رابهت دادم و حبوبات و رشته را ندادم.

وقتی رسیدیم خونه خاله هرکی یه گوشه ولو شد حتی پوریاهم چرت کوتاهی زد.منم خیلی خسته بودم ولی پارسابیدار بود با مهراناونمیشد حتی دراز بکشم وخیلی زودپوریاهم به جمعمون پیوست.مامانم میگفت واقعا خیلی شرایط سختی داری.تو هم مثل ما خسته ای و تازه دیشب هم نخوابیدی وامروز هم انقدر رسیدگی کردی.

میخواستم باهاتون مسابقه ی بادکنک بازی بذارم.شماهاشدین گروه ببرهای برنده و من وخاله گروه مورچه های بالدار!!

باماشینی که مامانجون برات خریده بود بامهرانا بازی میکردی و پوریاشده بود نخودی.هی اینور اونور میرفت که ماشینو بگیره بچم والبته خوش هم بود و ازاینکه نمیتونست میخندید!

 

---------------------------------------------------------------------------------------

شنبه20 بهمن:

دویست و نود و نهمین روز زندگی پوریای عزیز

امروز سرصبح پسرم پیکش راحل کرد.خوشم میاد علاقه داری

خانواده ی دامادمون امروز خونه خاله اومدن و دور هم بودیم.درمسافرتی که داشتیم چندین خانواده ازبچه ی دوم منصرف شدن!!

اینجور بچه اژدها زاییدم من!!

عصر یه پارک دیگه رفتیم وچون سرد بود یه ساعتی بیشتر نموندیم

بعدش خودم تنهائی بردمتون یه خانه کودک سرپوشیده وبقیه رفتن خرید

 

یه حباب ساز هم براتون گرفتم وموقع برگشت توی بالکن بازی کردین ببرهای برنده!!

بچم پوریاهم همش دنبالتون بودکه باهاش بازی کنید و آخرش خودشو باداغون کردن وسایل من سرگرم میکرد!!

 

از خودتون سلفی گرفتید

اولین تلاشهای من برای گرفتن یه عکس خوب برای تقویم پوریاجونم!!مگه میذاری!!

خاله جونت از سایت نکوآرا که آشناشون بودن یکسری دستبندانگشتری مسی آورد که از بینشون انتخاب کنیم.برای معلمتون میخواستم وخودت یکی راانتخاب کردی وهمش هم بوسش میکردی.خیلی دوست داشتی یکی هم برای خودم بردارم.عاشق این چیزهاهستی که دستم کنم.میگفتی مامان تو آبی دوست داری یکی هم برای خودت بردار.خلاصه برای معلمتون توی جعبه گذاشتیم وتزیین کردیم که سوغاتی بهشون بدی.

نکو آرا:فروش محصولات مسی و...

 

 

 

پسندها (14)

نظرات (9)

❤️Maman juni❤️Maman juni
17 بهمن 97 8:24
😘
مامان
پاسخ
💐
یاس نقره اییاس نقره ای
17 بهمن 97 12:54
سلام
انشاالله خدا گلهای شما رو حفظ کنه
مامان
پاسخ
سلام.خدا عزیزان شمارا نگهدارباشه
مامانیمامانی
18 بهمن 97 12:12
انشاالله در همه ی مراحل زندگیشن موفق باشن این دو تا گل پسر ناز.
دندان درآوردنت هم مبارک عزیزم😘
مامان
پاسخ
سلام.تشکرررررر
عمه فروغعمه فروغ
19 بهمن 97 11:37
شاد و سلامت باشین همیشه😍
دندون های کوچولوت مبارک پوریا جون😘
مامان
پاسخ
سلام.زنده باشید🌹

19 بهمن 97 19:56
عزیزم
برادرانه هاتون پایدار😍
 
مامان
پاسخ
سلام.انشاالله بادعای شما
دخترخاله و دختر عمه عطیهدخترخاله و دختر عمه عطیه
20 بهمن 97 23:08
انشالله در پناه حق خوب و خوش و شاد باشید 🌷
مامان
پاسخ
سلام.ممنون از دعای خیرتون
مهندس زهرا فرجیمهندس زهرا فرجی
23 بهمن 97 16:10
سلام مامان با صبر و حوصله برای منم دعا کنید خدا دوتا گلهاتونو براتون حفظ کنه عزيزم دندانهایت هم مبارک گل پسرم
مامان
پاسخ
سلام.انشاالله همیشه شادوسلامت باشید.ممنون ازلطفتون
مامان ارشیا و پانیامامان ارشیا و پانیا
24 بهمن 97 8:21
دندون جدید مبارکت باشه پوریا کوچولو. 😍
مامان
پاسخ
سلام.ممنوووووووووووووووووووووووون.بچم خیلی اذیت شد تا دربیاد
مامان ارشیا و پانیامامان ارشیا و پانیا
29 بهمن 97 7:57
عکس های برفی تون عالی شده! 
دیگه به پوریا جون من نگید بچه اژدها! !!! و گرنه با من طرفید! دلتون میاد بچه به این ارومی!!!!!😁
مامان
پاسخ
سلام.به گزینه های هیولا و گودزیلا و خون آشام می اندیشم!!😉