پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

هديه های آسموني

سی امین هفته زندگی پوریا

1397/8/10 16:10
نویسنده : مامان
695 بازدید
اشتراک گذاری

 

یکشنبه 13 آبان:

دویست و دومین روز زندگی پوریای عزیز

 

پسر عزیزممممممممممممم باورم نمیشه دانش آموزی عشق کوچولوی مامانمحبت

روزت مبارک نفسم.خیلی دلم میخواست امروز ببرمت بیرون ولی حالم روبراه نبود.انشاالله فردا میریم منزل آقاجونت و پوریا را میذارم و بیرون میریم باهم.

اینم ذکر دیگری از نماز که عزیز مامان امروز یادگرفت

 

همیشه روزهای یکشنبه که مدرسه بهتون غذا ماکارونی میده دیگه من نهار برات نمیذارم.سیب زمینی سرخ میکنم و خوراکی میذارم.امروز باکلی ذوق برای جشن روز دانش آموز برات خوراکی چیده بودم که متوجه شدم متاسفانه دوستت سر کلاس هولت داده و سرت خورده به پایه میز و ورم کرده.انقدرم ماشاالله مقاومی که اهل گریه نیستی ومعلمتون متوجه نشده بود اصلا دردت اومده که روی سرت یخ بذاره و ورم کرده بود.خلاصه زنگ زدم اورژانس سوال کردم.گفتن میخواین ماشین بفرستیم ببریم سی تی اسکن.خلاصه صبر کردم باباتون اومد و بردت دکتر فوق تخصص مغز اطفال و اونم چندتاتست گرفته بود گفته بود شکرخدا خوبی و سفارشاتی کرده بود که اگه خدای نکرده مشکلی پیش اومد مراجعه کنیم.همش امروز درگیر بودیم واصلا نشد جشن بگیریم.

اینهارو هم امروز مدرسه بهت داده بودن

 

این پازل راهم من گرفتم دادم پوریا بهت بده.وقتی از سرویس پیاده شدی گفتم داداش پوریا برات هدیه خریده.هی پرسیدی کجاست.گفتم توی روروئکش.هی گفتی پوریا بگو چیه.من ازطرفش گفتم پازل.گفتی عه پازل که داشتم.گفتم ببین تو به من کادومیدی دوست داری خوشحال شم.داداش غصه میخوره ها.خلاصه رسیدیم خونه رفتی سراغ روروئک پوریا و باذوق گفتی بذار ببینم آقا پوریا چی خریده.بعد نگاه کردی گفتی وااای پازل همونکه خیلی لازم داشتم!!!بعدهم داداشت رو بغل کردی و بوسیدی وتشکر کردی!!فدای دلت بشم پارسا.خیلی ماهی عشقم

 

اینم تیپی که برای خودتو پوریا درست کردی.میگی سرباز امام زمانیم ما

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

دوشنبه 14 آبان:

دویست و سومین روز زندگی پوریای عزیز

 

پوریا جونم شب دیر میخوابی صبح زود پامیشی!!فکر مامانت هستی عمرم؟؟!!گریه

ولی خب خنده هاتو که میبینم خستگیم درمیره.شاد باشی پسرم

 

اینم صبح که گذاشتمت بغل داداشت که بیدارش کنی.چرا بیدار نمیشه عه!

 

این کارتهارا دیروز و امروز گرفتی

اینم عکست توی مدرسه.عاشق نان هستی و استقبال کرده بود.فعلا روی دور نان تافتون هستی.هرموقعی دوره ای به یه نانی گیر میدی!

 

امروز رفتیم منزل آقاجون و پوریارو گذاشتم اونجا و باهم رفتیم شهربازی نزدیک خونشون.انقدر زود رفتیم بسته بود و مدتی منتظر نشستیم.خیلی خوش گذشت بهت عزیزکم.انقدر خسته بودم که وقتی دیدم درش بسته است دلم میخواست بگن تعطیله!!ههه ولی خب قول داده بودم دیگه.نمیشد.زنگ زدم گفتن 20دقیقه دیگه بازمیشه.نشستیم وباهم حرف زدیم و بازی کردیم تا باز شه.خسته بودم ولی می ارزید.خیلی کیف کردی.بعدشم کلی خوراکی خریدیم و رفتیم منزل آقاجون.

 

این مدادها راهم مامان جونت بابت روز دانش آموز برات گرفته بود.خیلی دوست داری مداد پاکن دار

 

آخر شب پوریا نمیخوابید بابا به دادم رسید.مثل بچه کوالا خوابیدی!

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

سه شنبه 15 آبان:

دویست و چهارمین روز زندگی پوریای عزیز

این هدیه رامعلمتون بهت داده

اینم دفتر یادداشتت درهفته ای که گذشت

 

کارت تشویقی هم گرفته بودی

 

فردا میخوایم بریم گلپایگان.لباسهای بچگی پارساجونم را آوردم ببینم چه چیز خوبی که گرم باشه برای پوریا داره.بهش میگفتی داداشم قابلتو نداره همش مال خودت.حالا من اینهمه کار دارم پارسامیخواست لباسهاشو بپوشه و پوریا میخواست لباسهارو بخوره!!

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

چهارشنبه 16 آبان:

دویست و پنجمین روز زندگی پوریای عزیز

اینم در راه گلپایگان منزل خاله شماها

خاله هم برای روز دانش آموزت برات هدیه خریده بود و تا رفتی گفتی چی خریدی بده!!

برات لوازم بازی هم برده بودم با مهمانها بازی کنی کیف کنی.بهت خوش میگذشت.پوریاهم هردم بغل یکی دیگه بود و هی راه میبردنش و بازی میکردن باهاش و کیف میکرد.

 

شب هم رفتیم ارگ گوگد.زمان پارساهم رفته بودیم ولی پوریا اولین باری بود جای تاریخی میرفت.

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پنجشنبه 17 آبان:

دویست و ششمین روز زندگی پوریای عزیز

یعنی به محض طلوع خورشید شمادوتا بیدار شدید و همه را بیدار کردید!! بنده خداها اینهمه مسیر اومده بودند میخواستند مثلا استراحت کنند!

خب از قدیم گفتن سحرخیز باش تا کامروا باشی!!

همون اول صبح با پارسا پیکش را انجام دادیم والبته رنگ کردن بعضی قسمتهارا یادمون رفت که شنبه صبح رنگ کردی

 

خب آدم صبح زود بیدار شه خوابش میگیره دیگه!!

 

بعد صبحانه رفتیم به محلی که بهش کوچه ری میگن و بعد خوانسار.پارسا برای دوستهاش سوغاتی گز گرفت و قرار شد شنبه ببره تعارف کنه

 

کنار سد همش سنگهای بزرگ را بلند میکردی داخل آب مینداختی

خیلی منظره ی پاییزی قشنگی بود.دلم میخواست ازتون عکسهای زیبا بگیرم ولی هیچ کدوم همکاری نمیکردید.پوریاکه همش محو تماشای طبیعت بود پارساهم بازی و خوردن!

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

جمعه 18 آبان:

دویست و هفتمین روز زندگی پوریای عزیز

صبح بعد از خوردن صبحانه به سمت منزل برگشتیم.به پارسا جونم که خیلی خوش گذشت.پوریا هم محیط مطابق میلش بود.خداروشکر

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

شنبه 19 آبان:

دویست و هشتمین روز زندگی پوریای عزیز

 

 

 

امروز پارساجونم با سه تا کارت جایزش این هدیه راگرفت.هرجی بهت گفتم کارتهات را نگه دار زیاد شه هدایای بهتر بگیری گوش ندادی.

 

 

 

 

توی یک دوره کلاس روانشناسی برخورد با ناهنجاریهای کودک ثبت نام کرده بودم که متوجه اطلاعیه اونها برای برگزاری امروز نشدم و جاموندم.حیف

همه میدونن پارسا عاشق قرمه سبزیه.خاله هم برات درست کرده بود و داد بیاریم خونه که زیاد بخوری

هفته پیش یکسری هدایا برای آغاز امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از اینترنت سفارش داده بودم و آوردند.پارساجونم داره چشمهای صورتکها را خارج میکنه.

 

پسندها (7)

نظرات (5)

مامان پریمامان پری
21 آبان 97 13:04
دوست خوبم سلام
از اینکه به ما سر زدین ممنونمگل
گل پسرای نازت ببوسمحبت
مامان
پاسخ
سلام.متشکر از شماگل
عمه فروغعمه فروغ
22 آبان 97 15:11
چه عکس های قشنگیمحبت
زنده باشن همیشه گل
مامان
پاسخ
سلام.سلامت باشیدگل
مامان و بابای حلما و حسینمامان و بابای حلما و حسین
23 آبان 97 0:23
گلگلگل
مامان
پاسخ
سلام.تشکر
الهام
26 آبان 97 12:38
سلام مامان خستگی ناپذیر. خدا قوت گل
مامان
پاسخ
سلام.دیگه از خستگی گذشته!! نابودم!! روم زیاده!!چشمکگل
مامان ارشیا و پانیامامان ارشیا و پانیا
9 آذر 97 23:06
از طرف من پوریا رو گاز بگیرید. گل
مامان
پاسخ
خندونکگل