پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 6 سال و 12 روز سن داره

هديه های آسموني

بیست و هفتمین هفته زندگی پوریا

1397/7/23 12:55
نویسنده : مامان
559 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

یکشنبه 22مهر:

صد و هشتاد ویکمین روز زندگی پوریای عزیز

 

امروز پارساجونم که از ماشین سرویس پیاده شد گفت مامان فکرکنم یه کار بدی کردم.گفتم چی؟گفتی هی جیغ زدم.گفتم آخه چرا؟گفتی آخه بچه ها یه موقع اذیتم میکردن.منم همش جیغ زدم.خلاصه معلمتون بهت گفته بوده که توی دفتر یادداشتت برای مامانت مینویسم.میگفتی هرچی گفتم ببخشید و خواستم دفترم را بگیرم نشد!!خلاصه بهت گفتم باشه بذار غذابخوریم درموردش باهم صحبت میکنیم و بعدش باهات صحبت کردم و قرار شد دیگه جیغ نزنی وحرفت را بزنی.بعدش هم باهم نقاشی کشیدیم که فردا برای معلمت ببری.سمت چپی رامن کشیدم سمت راستی را خودت.مثلا اونجامه جیغ میزنی کار بده معلمت ناراحته  و وقتی خوش اخلاقی معلمت هم خوشحاله و...

پسرگلم امروز ذکر رکوع را یاد گرفت

نمیدونم چرا پوریاجونم امروز اینهمه گریه کردی.بنظرم رفلاکس داری اذیت میشی.واقعا نمیدونم چرا.این روزها تقریبا هیچ چیزخاصی نمیخورم باز هم گاهی اینجوری میشی.باید بیشتر رعایت کنم که اذیت نشی گل مامان

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

دوشنبه 23مهر:

صد و هشتاد و دومین روز زندگی پوریای عزیز

بعضی عکسها برای کلاس خودت نیست ولی قطع پیش دبستانیه مدرسه وفعالیتهاتونه.مثل این دوتا

اکثرا خوراکیهایی که از خانه میبری میخوری و خوراکیهای مدرسه را خانه می آوری.خانومتون را میپیچونی میگی میخوام ببرم خانه بخورم!!

فکرکنم اصلا شیرهایت رانمیخوری.

 

نمیدونی پارساجونم روزهایی که روبراهی چه حال خوشی دارم.امروز خیلی عالی بود خداروشکر.میگفتی به خانم گل و نقاشیم را دادم.

پوریای عزیزم هم که این شبها بسیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار بدمیخوابه.نهایته نهایتش یکساعت پشت سرهم بخوابه.دائم درحال بیدار شدنه.گاهی خیلی خستگی بهم غلبه میکنه.البته گشنگی هم هست!!!هههه به خواهرم میگفتم انقدر روزه گرفتم حال تشنه ها وگشنه هارو نفهمیدم که این بلا سرم اومد!!پوریا حساسیتی شده مجبورم هیچی نخورم!!خندونک

فدای سرت پوریای مامان.خدا خودش کمک کنه این دوران شیردهی را سربلند بگذرونم.خیلی ضعیف شدم متاسفانه و کاهش وزن زیاد آستانه تحملم را پایین آورده.همش باخودم در جدالم که آروم باش و..

 

راستی قبلا پوریاجونمو بغل میکردم به کارهام میرسیدم.هیشکی باورش نمیشد با یه بچه ی بغلی بتونم کارهامو انجام بدم.الان پوریا خوشگلم علاوه بر بغلی بودن کنجکاو هم شده.دارم آشپزی میکنم میخوای دولا شی قابلمه را بگیری و...!!!خلاصه کارکردن خیلی سخت تر از روزهای قبل شده.ولی خیلی جالبه یه موقعهائی انتظار ندارم شوکه ام میکنی.بغلم بودی در یخچال را باز کردم یه دفعه دریه حرکت سریع شیشه آب را کشیدی!! خدا به پای من رحم کرد که سریع گرفتمش.آخه آروم بگیر بچه!!قه قهه

 

بابت اینکه پارساجونم دوست نداره هی مستقیم باهاش درس کارکنم امروز باصدایی که جای عروسکش موشی براش حرف میزنم شعرها و سوره ها و..حفظی اش را براش خوندم و صبط کردم و تغییر فرمت دادم ریختم روی فلش.امروز دوساعت حین بازیهامون روشن بود و میخوند.فکرکنم همسایه ها هم یاد گرفتن!!پوریا یاد بگیر بزرگ بشی به دردت میخوره!!قه قهه

 

ده روزی هست که پوریای عزیزم بدون کمک وتکیه گاه حدود سه چهار دقیقه مینشینه.بهت فشار نمیاریم.البته صداشم درنمیاوردیم که برای پارسا جلب توجه نکنه.حالا که خودش کشف کرده هی میخواد باهات تمرین کنه.میگه خودم یادش دادم بشینه.

مثل داداشت آقای دوربینی هستی و همکاری میکنی!

فدات بشم باخنده هات نازمیکنی برای مامانت پسرکم

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

سه شنبه 24مهر:

صد و هشتاد وسومین روز زندگی پوریای عزیز

ای جاااااااااااااانم پارساجونم که قبل از مدرسه رفتن داره داداشش را کمکم میخوابونه.عشقی عشقققققققق

امروز پارساجونم اردوی باغ پرندگان رفت.یکسره میگفتی مامان نکنه منو بدزدن!!هی برات توضیح میدادم که با گروه باش و با اتوبوس یا مینی بوس میبرنتون و ...که نگران نباشی.ولی همش میگفتی من میخواستم با تو برم!!آخرش گفتم پس اصلا نرو.گفتی نه میخوام برم!!خلاصه رفتی وحسابی هم بهت خوش گذشته بوده.گفتم دیگه بخوای اردو بری نگران نمیشی؟گفتی اصلا

توی بعضی عکسها ازاونجاییکه چسبیدی به معلمت پیدات میکنم.یا ترسیدن آتیش بسوزونی یا تو ترسیدی دزدیده بشی یا هردو!

زل نزن توی دوربین بچه جان

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

چهار شنبه 25مهر:

صد و هشتاد وچهارمین روز زندگی پوریای عزیز

عکسهای صبح دوبرادر

 

کوچولوی مامان

 

هر هفته توی پیکتون یک سوال است مثلا بابا دانا مطرح میکنه.من نمیدونم هدفش چیه چون جوابش را پدرمادرها باید بدهند!!هلاصه من هرهفته برات جوابشو ایمیل میکنم واگه صحیح باشه بهت کارت جایزه میدهند واینجاهم دوستانیکه کارت گرفتند عکس انداختند.

امروز بعد از مدرسه ات برای سنجش سلامتت که طرح جدید آموزش پرورشه رفتیم جائی که گفته بودند.بطور اتفاقی مدرسه دبستان خودم.قبلش کلی بهانه میاوردی که من نمیام اونجا دخترونست..اگه اگن چشمت ضعیفه چی و...

ولی وقتی رفتیم ودوستهات را دیدی حسابی بازی کردید و جوابت هم خوب بود.

واقعا عمریه که میگذره

بعدش هم منزل باباجونیت رفتیم

پارساجونم دیگه چندین ماهه توی منزل اصلا گوشی بازی نمیکنه.گاهی جائی میریم میگه اینترنت دارن؟به بهانه نداشتن اینترنت گوشی بازی درمنزل راقطع کردیم.اینجا داری مثلا باماشین جنگی ماسینهای دشمن رامیزنی میگی ازدست دشمن عصبانی ام!بعدش شارژگوشی تموم میشه اشکت میاد

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پنجشنبه 26مهر:

صد و هشتاد وپنجمین روز زندگی پوریای عزیز

امروز واکسن 6ماهگی پوریاجونم را زدیم.پارسا جونم وقتی واکسن آنفولانزای خودش را زده بود اصلا ناراحتی نکرد ولی برای داداشش خیلی بیقرار بود.انقدر بالا پایین میپرید همه فکرمیکردن خودش واکسن داره.هی پوریا را بوس میکرد میگفت آخه اون بچس !

فدای دلت بشم نفسم

این هم نمودارهای رشد پسرپوریا.مسئول بهداشت میگفتن وزنش متوسط جامعه است ولی قدش بلنده برای همین لاغر بنظرمیاد.میگفت به خودت رفته خودتم شاید وزنت کم نباشه ولی لاغر بنظرمیای!!که در اینجا بابا گفت که خانم دیگه داره منحدم میشه!!ههه

مسئول بهداشت گفتن این هفته فرنی وهفته دیگر سوپ پوریاجونم را شروع کنم.مسائل مربوط به 6ماهگی از جمله غذاهای کمکی درماه هفتم و رفتار با کودک 6ماهه را میگذارم شاید دیگران هم استفادشون بشه

اولین فرنی را داداش پارسا با هواپیما بازی به پوریاجون داد

از حرم حضرت عبدالعظیم برای پارساپوریا حرز امام جواد ع گرفتیم.

پارساجونم هربار میبرمت جاهای زیارتی سعی میکنم حسابی بهت خوش بگذره که توی ذهنت خوب بشینه.چندتا هم اسباب بازی و ژل بازی خریدی و اومدیم خانه کلی مشغول بودی

اونجا هم روی زمین بازار بازی میکردی میرفتی!

توی بارداریم که برای پوریاتشخیص بدی داده بودند سه بار خواب حرم حضرت عبدالعظیم ع را دیدم و نذر کردم انشاالله پوریا سالم بدنیااومد ببرمش پابوس

اونجا هم همش گریه کردی و شیرخوردی چون واکسن زده بودی وتب داشتی

یه کاپشن هم برای پارساجونم خریدیم

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

جمعه 27مهر:

صد و هشتاد وششمین روز زندگی پوریای عزیز

پیک این هفته ی آفا پارسام

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

شنبه 28مهر:

صد و هشتاد وهفتمین روز زندگی پوریای عزیز

شروع صبح شنبه ی دو برادر

پوریاجونم داداشش را بیدار میکنه داداش هم بوسش میکنه

امروز پارساجونم توی مدرسه انگشتشو کرده بود توی تراش!! اولش فکرکردم فقط گوشه ناخنت پریده بعدا دیدم گوشت دستت بریده

 

توهیچکدوم از این عکسها نیستی.نمیدونم چرا!!

کارت تشویقی نظافت هم گرفته بودی

امروز میخواستم برم فرم سنجش را مدرسه پارساتحویل بدهم برای همین پوریاجونم پیش مامان جونش موند.نمیدونم چیکارمیکنه انقدر راحت میتونه هرزمان اراده کنه پوریا را بخوابونه.منکه اصلانمیتونم روی پا به راحتی بخوابونمش.انقدر پاهاشو سفت میکنه وچرخ میزنه.مامانم میگه فهمیده حریف تو میشه!!

از دست مامان جونت براحتی فرنی میخوری ولی من هرچی میخوام دهنت بذارم دهن بسته روتومیکنی اونور.کلا داری با من!!تصمیم گرفتم دیگه داروهات را خودم ندم که بتونم بهت غذا بدم.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پسندها (9)

نظرات (7)

مامان و بابای حلما و حسینمامان و بابای حلما و حسین
23 مهر 97 15:00
نقاشی و عکسها عالی بود 🌷🌷🌷💟💟💟
مامان
پاسخ
سلام.تشکر
مامان صدرامامان صدرا
24 مهر 97 21:59
روزمرگیهاتون عالی همیشه خوش باشین محبت
پوریا جونم یکم هوای مادرت رو داشته باش 😄😘
 
مامان
پاسخ
سلام.ممنون از محبت شماگل
مامان مامان
26 مهر 97 9:36
خدا گل پسرهای نازتون رو حفظ کنه و موفق و موید باشند انشالله
مامان
پاسخ
سلام.ممنون از دعای خیرتونگل
مامان مامان
26 مهر 97 13:55
همیشه کنار هم شاد و خوشحال باشید
مامان
پاسخ
سلام.متشکرممممممممممممممگلخداعزیزانتون راحفظ کنه
مامانیمامانی
26 مهر 97 21:41
چه شیطون بلا شده پوریاجونچشمک
 
مامان
پاسخ
سلام.همینطوره!!فعلا درحال الگوبرداری از داداشه دائم!
مامان صدرامامان صدرا
28 مهر 97 10:46
پوریای کوپولو و دوست داشتنیبغل
مامان
پاسخ
سلام.ممنوووووووووووووووووووونگل
مامانی- گل پسر مامانیمامانی- گل پسر مامانی
29 مهر 97 9:11
چه گل پسرایی. ماشالا😘😘😘😘
مامان
پاسخ
سلام.تشکررررررگل