پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

هديه های آسموني

بیست و ششمین هفته زندگی پوریا

1397/7/12 23:24
نویسنده : مامان
688 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

یکشنبه 15مهر:

صد و هفتاد و چهارمین روز زندگی پوریای عزیز

امروز گل پسر مامان ذکر قنوت را یاد گرفت.الهی آمین به دعایی که یاد گرفتی پسرکم

مدتیه که بابت اینکه غذایت را سرساعت مقرر خودت بخوری مثلا فرشته برات برچسب میاره و میچسبونیش روی دفتر نقاشیت که بهت جایزه دادم.دائم هم داری میشمریش.قرار شده 20تا شد یک بلیط استخر بگیری و بعد20تای دیگه جمع کنی یه بلیط هم برای بابا بگیری دوتائی برید استخر.میگی حالا بابا نیومد هم اشکالی نداره.منو برسونه!!قه قهه البته بعد پشیمون میشی

این دفتر یادداشتتونه.هر روز میبری میاریش.تکالیف ونکات را معلمتون توی اون مینویسه هرروز و ماهم هفتگی باید بنویسیم.گاهی نکته ای هست کاغذ لای دفتر میذارم خانومتون میبینه.

این هم دفتر آموزش نمازتونه.آروز میکنم از عابدین و ساجدین خاص و مقرب درگاه الهی باشه پسرک من

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

دوشنبه 16مهر:

صد و هفتاد و پنجمین روز زندگی پوریای عزیز

هر روز صبح سعی میکنم بانشاط و سرحال و شاد پارسا را راهی مدرسه کنم.هرچندکه گل پسرم صبحها هنوز کمی بیحوصلگی میکنه.البته به نسبت سنت عالی هستی و اذیت نمیکنی اصلا.ولی خب دوست دارم شاد و سرحالتر باشی.البته چندین روز هست که مریض هم هستی.امروز صبح قبل از مدرسه پارساجونم براتون روزتون مبارک میخوندم پوریاجونم با ریتم من خودشو بالا پایین میداد وپارساجونم میخندید.

فداتون بشم پاره های تنم.

روزتون مبارکککککککککککککککککککککککککککککک

سربلند و عاقبت بخیر دنیا و آخرت باشید

امروز باباگفت یه کاری کنیم به پسری حسااااااااااااابی خوش بگذره.ظهر پوریا را گذاشتم خونه آقاجون و خودم رفتم دنبال پارسا مدرسه.

بعدش باهم رفتیم فروشگاه رفاه و خوراکیهای موردعلاقه ات را خریدی و بعد هم یه ماشین و یه لپ لپ شانسی از مغازه خریدیم و درمنزل آقاجون تند تند نهارت را خوردی و رفتیم شهربازی.گفته بودی تن ماهی میخوام.خیلی علاقه داری ولی زیاد بهت نمیدم.

با مامان جونتون رفتیم شهربازی امیرپارس.مدتها بود تقاضای رفتن داشتی پارساجونم.پوریا بیشتر بغل مامانم بود و من با پارسامشغول بودم.طفلی پسرکم بدحال بودی اونجوری که باید کیف نکردی.بازهم خداروشکر

در بولینگ عالی هستی.خیلی علاقه داری و خوب انجام میدی.هم توپ داره هم نشانه گیریت بیسته.بنظرم رشته ی خوبی میتونه باشه برات.خیلی هم دوست داری.هی یه بازی سوار میشدی و بازمیگفتی بولینگ.کلی هم کارت جایزه گرفتی

 

 

پوریاجونم حسابی به اشکال کروی وگرد علاقه داری مثل توپ،فرمان ماشین و..

این اولین رانندگی آقا پوریا!!

پارساجونم امروز که دنبالت اومدم دیدم یکی از بچه های سرویستون دستت راگرفته از ساختمان مدرسه داره بیرون میارتت ولی توی کیفت دنبال یه چیزی بودی برگشتی و توی راهروی مدرسه نشستی روی زمین و کیفت را ریختی بیرون که یکی ازمسئولین مدرسه اومد کمکت کرد ببینه چیکار داری میکنی.وقتی اومدی بیرون منو دیدی گفتی مامان دوتا کارت گرفته بودم ولی یکیش هست.خلاصه باهم نشستیم روی صندلی حیاط و برات اون یکی راهم پیداکردم.ذوق داشتی بهم نشونش بدی عمرم.

 

این شعر میوه های پاییزی نمیدونم ریتمش چیه انقدر سخته!!خودم نمیتونستم درست برات بخونم!

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

سه شنبه 17مهر:

صد و هفتاد و ششمین روز زندگی پوریای عزیز

پسرکم پارساجانم هنوز وضع سرماخوردگیت خیلی خرابه.حال نداری.باز مدرسه شروع شد و مریضیها شروع شد.خسته میشم از دیدنت توی این حال.خودمم حالم بده ولی خب بچه مریض باشه سخته.چقدر طولانی شد اینسری نفسکم.اینجا صبحه منتظر سرویس هستیم مدرسه بری.

هر بار که پارسارو میبریم برای سرویس یا میاریمش وقتی میخوام کفشهارا بیارم داخل پوریاجونم را میگذارم زمین.هر بار هم گریه میکنهههههههههههههههههه تا برم بغلش کنم.هرچی میخوام باهات سرو کله بزنم بخندی گریه یادت بره ته چهرت یه غری داره!!

اینم عشق ورزیه این دوتا داداش

امروز بابت روزپست این کاردستی را خانومتون بهتون هدیه داده.همش نظرمو میپرسی میگی خوبه مامان؟؟منم میگم عالیه

 

فدای این مدل سر کلاس نشستنت بشم من

 

پوریاجونم حسااااااااااااااابی عاشق داداشت شدی.پارساهم همش باهات بازی میکنه و میخندونتت.

 

جدیدا میخوای وقتی دمر میشی خودتو به وسایل برسونی ولی هنوز سینه خیز نمیری.مثل ننو عقب جلو میری میچرخی وحرکت میکنی.مهم اینه که بالاخره میرسی پسرم!یادمیگری عزیزم یادمیگری

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

چهارشنبه 18مهر:

صد و هفتادو هفتمین روز زندگی پوریای عزیز

فردا شام مهمان داریم.خانواده عموم تشریف میارن.خب با بچه کوچک نمیتونم فرداهمه کارهامو انجام بدم.خواستم امروز یکسری کارهارو انجام بدم.پارساجونم صبح قبل از مدرسه رفتن کلی کمکم کرد.هی میگفتم پارسا جونم دیرت میشه.میگفتی آخه تنهائی عزیزم!!

فدات بشه مامان پسر کاری

امروز رضایت نامه داده بودن که هفته دیگه ببرنتون باغ پرندگان.یکبار باهم رفته بودیم ولی قطعا با هم سن و سالهات یه چیز دیگه است.

امروز دومین جلسه ی اولیامربیان بود.صبح مامان جون اومد خونمون پوریا را کمکم نگه داره به کارهام برسم.ظهر با بابات رفتیم مدرسه.با معلم پارساجونم صحبت کردیم.آتیشی هستی برای خودت.البته فکرش را که میکنم من متولد نیم سال دوم هستم و اون موقع ها پیش دبستانی هم نبود.یعنی وقتی اولین بار پابه مدرسه گذاشتم دوسال از پارسا بزرگتر بودم.همین الانم توی کلاسش بچه هائی هستن 6ماه دومی هستن و یکسال ازش بزرگترن.خب مسلمه هنوز بیشتر از اونها توی جو بازی هستی.

راستی روی دیوار کلاستون یکسری قوانین دیدم که همتون امضاش کرده بودین.خیلی خندیدم.امضا برای خودت اختراع کردی! دایره!

رفتم روانشناسی اش را از اینترنت پیداکردم..

اشكال هندسی

ذهنتان سازمان یافته است

مثلث، مربع و اشكال هندسی دیگر، نماد ذهنی سازمان یافته است و نشان می‌دهد كه شما به‌گونه‌ای روشن و آشكار می‌اندیشید و دارای مهارت‌های برنامه‌ریزی هستید، یعنی در برنامه‌ها و طرح‌هایتان بسیار دقیق عمل می‌كنید و كفایت و كارایی بالایی دارید.

 

 

دایره

چنین افرادی اجتماعی و خوش صحبت هستند، هیچ لحن خشنی ندارند و امور را به وسیله صحبت کردن درباره آنها تحت کنترل خود در می‌آورند. ارتباطات اولین اولویت آنها در زندگی است. مطمئن باشید که اگر وظیفه‌ای به آنها محول شود آنقدر درباره آن صحبت می‌کنند تا هماهنگی لازم ایجاد شود.

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پنجشنبه 19مهر:

صد و هفتاد و هشتمین روز زندگی پوریای عزیز

از هقته پیش که یکبار به پوریا جونم شیشه دادم و شیرخودم را توش ریختم گاهی شده اینکار را انجام بدم.آخه واقعا گاهی لازمه روی زمین باشی و اصلا نمیمونی و این بهانه ی خوبیه و لحظاتی فقط لحظاتی آروم میگیری!!چشمک داداشت هرموقع ببینه میگه بده من شیرش را بدم من عاشقشم.هی میگه بخور نوش جونت بزرگ شی داداشم نفسم ...

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

جمعه 20مهر:

صد و هفتاد و نهمین روز زندگی پوریای عزیز

دقیقا به چی فکرمیکنی اینجوری عمرمامان؟؟؟

اینم آخرهفته که بخش نظرخواهی والدین را توی دفتر یادداشتتون برای معلمت پرمیکنم پارساجونم

این هم پیک این هفته ات...

راستی بابات هنوز هر سری برات پول میریزه که کتابهای کانون را برایت بیاورند و اشتراکش راهنوز لغو نکرده.خیلی کتاب دوست داری نفسم.من اول با این طرح موافق نبودم میگفتم کتاب لازم باشه میخریم دیگه.ولی الان میبینم برای پارسا خیلی جذابه و علاقه اش به کتاب را چندین برابر کرده.ممنون بابای خوش فکر ومهربوووووووووووووووووووونمحبت

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

شنبه 21مهر:

صد و هشتادمین روز زندگی پوریای عزیز

صبحها به هزار و یک روش متوسل میشم که پارسا روز بانشاطی را شروع کنه.کسری خواب نداری ولی خب اهل بازیگوشی هستی.پوریاجونم هم که هرروز از 4ونیم به بعد دیگه نهایت 5ونیم به بعد همچین شاااااااااااااااااااااارژ بیداره.اینجا پارساهم بیدار شده ها ولی خودشو به خواب زده

خیلی از شعرهائی که توی دفتر شعرتون برای حفظ کردن هست خوشم نمیاد.مثلا برای همین بسم الله شعرهای قشنگتری هم هست.به هرحال ما تابعیم دیگه.ولی شاید یکروز توی صندوق انتقادات مدرستون نوشتم انداختم!خیلی بعیده از من بتونم خودمو کنترل کنم نظرمو نهایتا نگم!!خنده

قراره هر روز بچه هایی که لقمه به مدرسه می آورند توی فوتبال یک دقیقه ای در مدرسه شرکت داده بشن.تو اصلا اهل لقمه نیستی پارساجونم.برنج خوری کلا!! ولی برای اینکه جانمونی میگی یه لقمه خیلی کوچک بگیر توشم هیچی نذار!!قه قههنهایتش به گردو بادام رضایت بدی.ای ناقلا.خوراکیهای دیگرت راهم میبری که ازخوردنشون جانمونی

لقمه های بچه هاروببین چه جانانست!! تو چنگالت را بالا بردی!!

اینم بازی جایزه ی لقمه آوردن.خوب خودتو جا دادی پسر زیرک!

ورزش امروزتون توی مدرسه.شنبه ها ورزش دارید.از سال دیگه میبرنتون باشگاه ورزشی

 

 

 

 

 

 

پسندها (19)

نظرات (9)

مامان و بابای حلما و حسینمامان و بابای حلما و حسین
13 مهر 97 10:34
🌷🌷🌷🌷🌷
مامان
پاسخ
سلام.تشکر
مامان نسرینمامان نسرین
15 مهر 97 12:23
خدا حفظشون کنه
مامان
پاسخ
سلام.سلامت باشید
عمه فروغعمه فروغ
16 مهر 97 10:53
موفق باشی پارسا جانمحبت
روز کوچولوهای خونتون مبارک محبت
مامان
پاسخ
سلام.ممنووووووووووووووووووووووووووووووووووونگلزنده باشید
مامان مگی و شروینمامان مگی و شروین
20 مهر 97 17:23
موفق باشی عزیزم گل
مامان
پاسخ
سلام.سلامت باشیددددددددددگل
مامانیمامانی
20 مهر 97 18:06
روزتون مبارک گل پسراجشن
مامان
پاسخ
سلام.روز گل شماهم مبارکگل
فازیفازی
20 مهر 97 18:30
بوسزنده باشند آن شالله
مامان
پاسخ
سلام.تشکر سلامت باشید
فازیفازی
20 مهر 97 18:31
خدا حفظشون کنه انشالله،😍😍😍
مامان
پاسخ
سلام.خدا عزیزان شماراحفظ کنه.ممنون
mahsamahsa
21 مهر 97 12:34
معلومه كه روز كودك واسه پارسا جون خيلي خوش گذشته انشالله هميشه به شادي گل
مامان
پاسخ
سلام.امیدوارم برای همه ی بچه ها روز شادی بوده باشه.متشکرگل
مامان و بابای حلما و حسینمامان و بابای حلما و حسین
23 مهر 97 15:09
چه پست کامل و قشنگی شده !!!
عکسا بی نظیر بود
روز کودک هم بر آقاپوریا و آقا پارسا مبارک باد البته با تاخیرآرام .💟💟🌷🌷جشن
​​​​​​
​​​
مامان
پاسخ
سلام.بر گل پسر شماهم مبارک