پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 6 سال و 4 روز سن داره

هديه های آسموني

تابستان 96

1396/4/2 0:08
نویسنده : مامان
1,241 بازدید
اشتراک گذاری

پسر عزیزم.پارسای مهربونم , گل خوشبوی من

آرزوم اینه از مقربترین بندگان روزگار به پروردگار باشی

 

 

 

-نقاشیهای پسرکم با رنگ انگشتی.یکی من میکشم یکی تو:

 

-یکبار من برات یه قصه ی ساختگی گفتم از دختری که مامانش را میزنه و... بلکه این زدن از سرت بیوفته!هیچی دیگه عاشق قصه شدی روزی ده بار با تمام عروسکهات میخوای قصه را عملا اجرا کنی.اینجاهم داری زنگ میزنی اورژانس!! کلا راهکارهای تربیتیم همش به بیراهه ختم میشه و خودم تربیت میشم که دیگه قصه ی ساختگی نبوغ نزنم!

 

 

-همچنان عاشق گربه هستی.یه روز صبح رفته بودیم آزمایشگاه من آزمایش بدم یه گربه دیدیم دنبال همه راه میوفتاد.به بابات گفتم اگه پارسا بیدار بود غش میکرد از خنده.یه تکونی خوردی دیگه خودمون طاقت نیاوردیم بهت گفتیم پاشو دوستت کارت داره!! بعدش با بابات رفتی سراغش و کلی کیف کردی

 

 

-یک شب سه تائی رفتیم شهربازیه پارک ارم.واقعااااااااااااااا بهت خوش گذشت.هی بوسمون میکردی و بغل میکردی و تشکر میکردی.

یه هواپیما باهات سوار شدم کشتی منو بسکه بالا پایین بردیش.بابات هم که ازپایین نگاهمون میکرد و غش کرده بود ازخنده!!واقعا کارها و بازیهات مثل بقیه نیست.همه یا بالا بودن یا پایین یا آروم حرکت میکردن.تو هی باسرعت میبردی بالا تا یه کم میومد حالم عادی شه با سرعت میومدی پایین توی دل آدم خالی میشد.چندبارهم هی دستی را تندتند بالا پایین میکشدی مثل ملخ تق تق هی میخوردیم کف!!

اینم عکسهای شهربازیت

 

-اینم بازیهای جاهای دیگه..

 

-یک روز با مامان جونت سه تائی رفتیم شهربازی امیر..خیلی وقت بود میگفتی بریم:

عاشق این هستی که توی این فنجونها بچرخی و مارو هم بچرخونی سرمون گیج بره و غش غش بخندی

دست فرمونت هم واقعا خوبه

جلوی پاساژ یه نفرجوجه بساط کرده بود.تو هم تاحالا جوجه نداشتی خیلی علاقه واصرار داشتی برات بخرم.تصمیم گرفتم دوتابرات بگیرم چندروزی بازی کنی و بعدش بدم به پرنده فروشی محل.چون مطمئن بودم نمیشه نگهشون داریم.ولی بابات کلی دعوام کرد ومجبور شدم همون فرداش برشون گردونم.واقعا هم خیلی اذیتشون میکردی.اولش میترسیدی وفقط نگاهشون میکردی.منه بی عقل برای اینکه ترست بریزه هی گفتم ببین کاری ندارن دیگه ول کن نبودی!

 

 

 

-و یک روز با پسرم در پارک:

داری اون بالا میرقصی!!

-تقریبا هر پنجشنبه با بابات استخر میری و خیلی خیلی دوست داری و بهتون خوش میگذره.

اینجاهم با بابای مهربون پارک رفتی

 

-این هم گلپایگان خونه ی خاله جانت که یکروزه رفتیم با خانواده آقاجونت و باباش.داری به مرغ عشقهاش زوری تره میدی!

در راه برگشت از خمین رد شدیم و منزل امام خمینی ره سرزدیم

شام هم مرکز مهروماه رفتیم و از اونجاییکه عشق ماشین هستی اصرارداشتی باماشین قدیمی عکس بندازی!بعدا به ذهنم رسید ازکجامیدونستی ماشین قدیمیه؟؟

 

 

-یک روز صبح با مامانم و مامان بزرگم و پارسای عزیزززززززززززززم رفتیم حرم حضرت عبدالعظیم ع.خیلی سعی کردم بهت خوش بگذره خاطره خوشی داشته باشی.دفعه قبلی که رفتیم پات توی آتل بود.خداروشکر روبراهی گل مامان.

داری دعا میخوانی مثلا

 

اینجاهم نمازنشسته!

 

برای اینکه بهت خوش بگذره بازی هم سوارت کردم و اسباب بازی هم برات خریدم

بعد نهارهم برگشتیم

 

 

-درهمه ی کارهای خانه تا بتونم شریکت میکنم هرچندکه کارخودم چندبرابرمیشه بسکه خرابکاری میکنی!!!ههه

پارسا درحال پوست کندن پیاز سیب زمینی الویه!

 

 

-خیلی دلمون میخواد توی غذا خوردن مستقل بشی.بازی نمیذاره!فعلا گاهی صبحانه ها رالقمه میگیرم باچایی خودت میخوری و بابات هم از سرکارمیاد تشویقت میکنه.

 

 

 

-پسر گلم در حال بازی با شن جادویی.بهت چاقو یکبارمصرف دادم که کند باشه و باهاش مثلا سوسیس درست میکنی و میبری

 

 

-جدیدا خانه باباجونیت همه را به توپ بازی وادارمیکنی.مثلا به قول خودت سنگک(سنگر)میگیری و بقیه باید بهت توپ بزنن

 

-پسرگلم درحال نمازخوندن با باباش.یه مدت همیشه سر نماز سوارمون میشدی.واقعا خطرناک بود که بیوفتی.خداروشکر ترک کردی و علاقه نشون میدی کنارمون به نماز بایستی

 

 

-خاله جونت دوتا جوجه ی عروس هلندی خریده.حمامشون کرده بودن باسشوار خشکشون کردین.توهم مثلا ببری پرنده ها ازت میترسن!!

 

-پسرم درحال کارتون دیدن!

توی تلویزیون نشون داد بامقوا خانه بسازید و منو تو هم بعدش باهم ساختیم.ولی تا رومیسا اومد به اون هدیه اش کردی.واقعا رومیسارو دوست داری

 

 

-پسرکم ماشاالله خیلی آتیشی.همش دعامیکنم خدا درتربیتت بهم کمک کنی.پسرخوبی هستی ولی خب بازیگوشی و اهل نشستن به هیچ عنوان نیستی.ازمن انتظار داری پا به پات بدوم و بازی کنم وخب واقعا درتوان من نیست عزیزکم.این روزها که شرایطمون خاص تر هم شده.همونطور که خیلی دوست داشتی مامان داره برات یه داداش یا آبجی میاره.این روزها باتوجه به اینکه لکه بینی دارم نیاز به استراحت تقریبا مطلق دارم ولی خب تو اینو نمیدونی و متوجه نمیشی و سعی میکنم تاحد مقدور نیازهات را برآورده کنم.خیلی دوست داری برات نینی بیارم.بعضی بچه ها دوست ندارن ولی تو خیلی دوست داری.بااینکه وارد ماه 2شدم ولی هنوز بهت چیزی نگفتم.میدونم شاید تحمل9ماه انتظار رانداشته باشی و بخوای همین فردا برات نینی بیارم.مطالب بارداری دومم را درهمین وبلاگ زیرهفته به هفته ی بارداری اولم مینویسم.هم قدرت مقایسه با بارداری اول دارم هم فکرکنم اینطوری سروشکل وبلاگ به هم نریزه.

یعنی مثلا پایین مطلب هفته 5بارداری پارسا مطالب بارداری دومم را نوشتم.

ازحالا برای هردوتون وحتی نسلم دعامیکنم عاقبت بخیر دنیاوآخرت باشید و از مقربترین بنده های خدا و از یاوران خاص قائم آل محمد عجل الله تعالی فرجه الشریف باشید و روابطتتون باهم و دیگران مثل فرزندان حضرت علی ع و فاطمه زهرا س باشه.

این روزها بخاطر تغییرات هورمونی شدید اوایل بارداری خیلی بی دلیل خستم و بدنم کوفتس.دربعضی نقاط درد دارم.یک هفتس لکه بینی دارم درحد خونابه ولی خب تهدیدکنندس و باید مراقب باشم.سعی میکنم در ارتباط روزانمون خللی ایجادنشه ولی واقعا نمیشه.بدتر ازهمه نمیدونم چرا تااین حد عصبی هستم.ضربان قلبم بالاست و گاهی خوابم نمیره انگار بیقرارم.همش دعا وعبادت میکنم ولی چون نمازهای مستحبم هم نشسته است و وقتی درحالت ایستادم کمی بهم فشارمیاد یه کم بااسترس هستم وسعی میکنم به خودم آرامش بدم.

اینترنت خوندم تغییرات هورمونی علت اینهاست ولی خب دلم نمیخواداینجوری توجیه کنم وهمش به خودم میگم هرچی بشه و پیش بیاد باید آروم باشی وخودتوکنترل کنی.خدای مهربونم همیشه بهم نظر لطف وعنایت داشتی.ازت خواهش میکنم منو در حفظ و تربیت فرزندانم یاری کنی.

همش دعامیکنم ویار نداشته باشم و بارداری آرومی داشته باشم.یکی دو روز حالم خیلی بد بود ولی شکرخدا الان بهترم.

گاهی بی دلیل یا بیش از حدی که لایقته دعوات میکنم این روزها.شرمندتم پسرکم.حالم روبراه نیست.قول دادم به خودم سعی کنم آرامشم را ازدست ندم.

یکسری دعا و ذکر برای جلوگیری ازسقط در دینمون بیان شده که همرو توی فایلwordریز نوشتم و دادم بابات چاپ کرد وچسبوندم به گردنبندم.الان دارم فکرمیکنم کاش دعای آرامش راهم میذاشتم.این ماه چون خیلی اوضاع جسمی و روحیم خوب بود دوست داشتم باردار بشم ودلم نمیخواد هیچ چیزحتی تغییرات طبیعی هورمونی این حال خوب را ازم بگیره.

خب بارداری اولم شاغل بودم و بیشتر توی نمازخانه استراحت میکردم یا نشسته بودم و راحت وبلاگ مینوشتم و دعامیخوندم.ولی الان باوجود پارسای عزیزم که نیازهای فراوانی داره شرایط فرق میکنه.واقعا بابات سنگ تمام گذاشته و وقتی هست از جام تکون نمیخورم.اما خب طی روز بهم خیلی فشار میاد.امیدوارم این خستگی زودتر ازتنم بره و حالم بهتربشه.درحدی هستم که وقتی دراز میکشم انگار اصلا نمیتونم از جام بلند بشم.

خدایا به امید عنایت و لطف خودت مهربانترین مهربانان.

گاهی به خودم میگم از خدا خواستی همین اولین ماه بهت بچه بده.به لطف خودش همینطور هم شد.پس انشاالله به لطف خودش هم سالم حفظ خواهد شد.اینجوری آرومتر میشم.

 

-این سبیل را هم از توی تخم مرغ شانسی پیداکردی.دیگه مردی شدی برای خودت

 

-دیگر نقاشیهای پسرکم و نوشتن اعداد

توی همش یک صفحه من نوشتم یا کشیدم و صفحه کناری پارساجونم:

پسرکم جدیدا خیلی به نقاشی کشیدن علاقه نشون میدی.قبلاها به زور مینشستی و یک نقاشی میکشیدی.الان روزت بانقاشی کشیدن و به قول خودت مشق نوشتن آغاز میشه.بعضی اعداد رابلدی بنویسی.از روی کارتهای لغت آموزی هم لغات آب,بابا,مامان,گل,سگ را یادگرفتی بخونی.

خیلی از رنگهاراهم به انگلیسی بلدی بگی.سیاه ,سفید, سبز, صورتی ,قرمز ,آبی ,خاکستری ,بنفش ,نارنجی ,زرد ,قهوه ای

حالا میخوام اعداد را به انگلیسی بهت یاد بدم.دو سالت بود یادت داده بودم و تا ده بلد بودی ولی تکرار نکردیم فراموش شد.

اسامی امامها راهم یادگرفتی.گاهی جابجامیگی.برات شعر دوازده امام ضبط کرده بودم و هی پخش میکردم.شعرهایی هم در مورد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و خدا و بچه شیعه یادگرفتی.

 

 

خیلی دلم میخواد به عنوان مادرت تا جاییکه میتونم و عقل و فهمم میرسه کمکت کنم مسائل دینت را بدون اینکه زده بشی یادبگیری.واقعا اوضاع جامعه خیلی خرابه.گاهی خیلی نگران آینده ات میشم.ولی اول توکل میکنم به خدا و دوم میسپارمت به آقا صاحب الزمان ارواحنا فداه که تو رو برای یاری خودش تربیت و آماده کنه انشاالله.

 

امام جعفر صادق می فرمایند:
«بادرو اولادکم بالحدیث قبل ان یسبقکم الیهم المرجئة»
هرچه زودتر و سریع تر معارف اسلامی را به فرزندان خود بیاموزید، پیش از آن که منحرفان با آموزش های انحرافی بر شما سبقت بگیرند.

**************************

پیامبر (ص) فرمود : 

«فرزندانتان را به سه خصلت تربیت نمایید:
1- محبت پیامبر 2- محبت اهل بیت 3- خواندن قرآن.»

**************************

مرحوم آیت الله شیخ جعفر کاشف الغطاء در تربیت فرزندش روشی آموزنده و مؤثر داشت. در حالات وی نوشته اند که:
«او می خواست پسر نوجوانش را به سحرخیزی و شب زنده داری عادت بدهد، به طوری که تا پایان عمر از روی علاقه و میل قلبی به این کار ادامه بدهد.
شبی پیش از اذان صبح کنار بستر پسرش آمد و به آرامی او را بیدار کرد و گفت: عزیزم! برخیز تا به حرم مطهر مولای متقیان علی مشرف گردیم.
پسر نوجوان چشمان خواب آلودش را مالید و گفت: بابا جان! شما بروید، من خودم می آیم.
پدر گفت: نه من ایستاده ام تا با هم برویم.
پسر برخاست، وضو گرفت و به اتفاق پدر به سوی حرم مطهر روانه شد. جلو حرم امیرالمؤمنین مرد مستمندی نشسته و دستش را پیش مردم دراز کرده بود، پدر از پسرش پرسید: فرزندم! این مرد برای چه در اینجا نشسته است؟
پسر گفت: برای گدایی و دریافت کمک از مردم.
پدر گفت: تو فکر می کنی چه قدر پول از این طریق به دست می آورد؟
پسر گفت: شاید چند درهمی عایدش گردد.
پدر گفت: آیا مطمئن هستی این مبلغ را به دست خواهد آورد؟
پسر گفت: البته به طور قطع نمی توان آن را پیش بینی کرد، شاید مبلغی عایدش شود، شاید هم دست خالی برگردد.
در اینجا پدر دانا و نکته سنج که زمینه را برای بیان مطلب خود آماده دید، گفت: پسرم! ببین این مرد فقیر برای به دست آوردن مبلغی از ثروت دنیا که به آن یقین هم ندارد، در این موقع شب آمده اینجا و دستش را پیش مردم دراز کرده است.
تو که واقعاً به پاداش هایی که خداوند برای سحرخیزی و خواندن نماز شب تعیین فرموده، یقین داری و سخنان امامان معصوم را باور کرده ای، پس چرا در انجام آن سستی به خود راه می دهی؟
مطمئن باش که خداوند مهربان به تمام وعده هایش عمل می کند و پاداش عمل ما را به طور کامل می پردازد و هیچ کس را محروم نمی سازد.
این شیوه ی زیبا، در اعماق وجود فرزند جای گرفت و نتیجه اش آن شد که وی تا آخر عمر، سحرخیزی و نماز شب و تهجد را ترک نکرد.»

***************************************

واقعا بد دوره زمونه ای شده.این روزها آدمهای دیندار همش زیر سوال هستند و بی دینی شده رایج متاسفانه.

آخرالزمانه دیگه.ولی خب هرچیزی که بین مردمان رایج بشه که ارزش نیست.اگه همه ی آدمها معتاد بشن که اعتیاد خوب نمیشه.

باید سعی کنیم ارزشهای واقعی را پیداکنیم و حتی اگه همه ی دنیا باهاش مخالف بودن راهمان را ادامه بدیم وفقط به خدا و خواست و رضایتش فکرکنیم.گاهی به این فکرمیکنم که میگن اون دنیا هیچکس فکر هیچکس نیست.

هیچکس

نمیگن آدمهای مومن مثلا فکربقیه هستن یا...

میگن هیچکس..

پس واقعا برای چی باید این دنیا بخاطر شبیه دیگران بودن حتی از دینمون کوتاه بیایم؟

هرکسی هرجوری میخواد فکرکنه.

ماشیعه علی (ع)هستیم و منتظر صاحب الزمان (عج)

حتی برای هدایت دین گریزان و کفارهم دعامیکنیم ومسخره کردن مسخره کنندگان برای ما اهمیتی نداره

و

از کسی نمیترسیم

حتی با صدها خنجر در پشت...

کسانیکه در غیر سمت خدا دنبال آرامش میگردند مانند تشنه هایی هستند که آب نمک مینوشند

این روزها یکی از شهدای مدافع حرم خیلی اسمش سر زبانهاست.شهیدمحسن حججی.منکه همش حال افسوس دارم به حال خودم.

بزرگترین آرزوی مامانت در دنیا شهادته.شهادتی که بعد ازتقرب و قرب به خدا پیدابشه.نه شهادت بدون شناخت.وقتی از حال این شهید میگن میبینم همه چیز را برای شهادت آماده کرده بود.خوش به سعادتش

هرموقع یکی بهم میگه انشاالله هرچی ازخدامیخوای بهت بده تو دلم میگم خدایا حواست باشه من شهادت میخوام نه مرگ عادی.

چندسالیه همش با مامان جونت سراین مسئله صحبت داریم.اوایل راضی نمیشد دعام کنه.الان دعام میکنه ولی میگه انشاالله اونروز من نباشم ببینم!!!ههههه

چندروز پیش انقدر از شهید حججی ومادرش براش گفتم مامان جونت گفت خب منم راضی ام پاشو برو بجنگ شهید شی.منم بهش گفتم پس راضی شدیها!!شهادت که فقط تو عراق و سوریه نیست.همین تهران هم میشه شهید شد!!که ناگهان چهره مامان جونت به هم ریخت و خندمون گرفت.

واقعا هیچ مادری طاقت دوری و مرگ فرزندش را نداره حتی اگه خودش هزاران هزار بار تکه تکه بشه.اما من همیشه برای فرزندانم و نسلم دعامیکنم که ازشهدای والا مقام درگاه الهی باشن.برای همه نسلم این دعارامیکنم.

"اللهم عجل الولیک الفرج

و العافیه و النصر

و خیر انصاره و اعوانه و

المستشهدین بین یدیه"

شهادت یافتگان در راه آقاصاحب الزمان عجل الله

 

مگه نسل من نعوذ بالله از نسل خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها که همه در راه دین و هدایت مردم جان دادند بالاترند؟؟؟؟

این آیه خدا برای من انقدر واضحه که انگار ازم بپرسند الان شبه یا روزه

البته شهادت درکودکی یعنی شهادت بدون شناخت را واقعا دوست ندارم.دوست دارم آدم اول اعمال دنیاش کامل باشه و تقرب الهی پیداکنه و انقدر برای خدا عزیز بشه که خدا جز به مقام شهادت لایقش ندونه.

این دعا را برای خودم و تمام نسلم میکنم.نه شهادت معمولی

و باز دعامیکنم اگه شهادتمون در زمان غیبت بود از رجعت کنندگان ظهور باشیم و باز هم آقامون را یاری بدیم و درکنارش شهید بشیم.

عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب ، داشتن سر عجب است
تن بی سر عجبی نیست رود گر در خاک
سر سرباز ره عشق به پیکر عجب است...

 

یا فاطمه زهرا(س)

من از سادات نسل توام خانم

برای نسلم دعاکن

که همه از یاوران خاص نسلت و از شهیدشدگان راهش و ازهمنشینان آخرتش شوند.

الهی آمین

 

شاید بگن برای مرگ نسلش دعامیکنه.ولی خب شهیدهم نشیم میمیریم.کی زنده مونده؟همه کسانیکه عمرطولانی داشتن راحت مردن؟پس دعامیکنم حالاکه همه میمیریم بامقام بمیریم.نه به مرگ طبیعی 

خدایا فقط به شهادت راضی ام

فقط...

و دعا میکنم نسلم هم همین باشن

باورکن گاهی که دلم میگیره و اشک میریزم فقط ازخدامیخوام خودم و نسلم باقرب وشناخت کامل به درجه شهادت برسیم.

نه بخاطر مقام شهادت..

بخاطر اثبات خودمون و حرف و عقیدمون به خدا...

شهادت لباس تک سایزه.اندازه ی همه نمیشه.ازخدای بزرگم میخوام خودم و نسلم را سایز و قابل مقام شهادت کنه.الهی آمین

شهادت

بارانی است

که بر هرکس نمیبارد..

بعضی از عزیزان اوایل باهام مخالف بودند.ولی الان خودشونم آرزوی شهادت دارند و توی دعاهاشون میگن.

اسمشونو نمیبرم چون میدونم نزدیکانشون نمیدونن.

عجب روزگاریه خدا..

آرزوی شهادت راهم باید پنهانی داشت...

 

 

 

 

 

 

 

-عزیزک من درخواب:

 

-اینم تصویر سوپ خوردن پسرم.خیلی تلاش میکنیم خودت غذابخوری:

از غذا فراری هستی.واقعا نمیدونم چجوری این غذاخوردنت را به عهده ی خودت بذارم.اونم این روزهاکه واقعا ازبوی غذاها حالم بدمیشه غذادادن بهت برام کار خیلی سختی شده.

خنده

 

-پسرخوبم آخرین روزهای تابستان96 سپری میشه ومامانت درحال تهوع شدید به سرمیبره.بیشتر منزل آقاجونت هستیم.ازپس کارهام برنمیام.بیشتر دلم برای تو میسوزه عزیزکم.گاهی ازحال بد من خیلی غمگین میشی و ناراحتیه تو اشک منو درمیاره.میگی مامان دیگه هیچوقت خوب نمیشی؟؟مامان خسته شدم پس کی خوب میشی و....

گل پسرمامان همش این روزها برای خودم هم خیلی سخته ولی باید تحمل کنیم و دعاکنیم انشاالله زودتر حالم روبراه بشه.

هرجامیریم میگی مامانم داره برام یه نینی میاره پسره اسمش پوریاست.

اگه دخترباشه باید یه تیم از بزرگان فامیل جمع بشن این موضوع رو بهت تفهیم کنن.چون هرچی میگیم شاید دختر باشه میگی این پسره بعدش یه آبجی برام بیار!!!ههههههههه

بد نگذره عزیزم!!!چشمک

 

خیلی دغدغه ی تربیتت را دارم.وقایع اطراف و جامعه نگرانم میکنه.مخصوصا اینکه بخاطر بد بودن حالم یه کم ازهم دور شدیم و خب این منو خیلی اذیت میکنه و البته تو هم خیلی حساس شدی و زودی بغض میکنی.بسکه مهربونی پسرعزیزم.واقعا حالمون به هم وابستس.

امیدوارم زودتر بهتربشم و بازهم بیشتر برات وقت بذارم.اینجوری خودمم آرومترهستم

 

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

navvab
18 مرداد 96 14:38
سلام وبلاگ خیلی قشنگی داری،میای تبادل لینک کنیم؟ اکه مایل بودی لینکم کن و بهم پیغام بده لینکت کنم مرسی
مامان
پاسخ
سلام.ممنون از نظر و لطف شما
کریس رونالدو
6 شهریور 96 22:28
سلام امیدوارم آقا پارسا هر روز زندگی مومنانه‌تری را تجربه کنند و از یاران خاص حضرت ولی‌عصر ارواحنا فداه باشند. یک دوره‌ی موفقیت در زندگی تهیه کردیم که به صورت رایگان می‌تونید درش شرکت کنید. از طریق صفحه‌ی زیر می‌توانید ثبت نام کنید: http://mbondar.com/landing2 امیدوارم که در این دوره‌ی فوق العاده ببینمتون
مامان
پاسخ
سلام باتشکر از دعای شما
رویا
7 شهریور 96 6:55
سهیلا جان سلام. هزار ماشاالله به پارسای گل. بارداریت مبارک باشه گلم.
مامان
پاسخ
سلام عزیزم.ممنون از لطفت.التماس دعا
رویا
7 شهریور 96 6:57
سهیلا جان سلام. هزار ماشالله به پارسای نازنین چه آقا شده. بارداریت مبارک باشه گلم. به امید خدا که بدون مشکل و به سلامتی این دوران سپری بشه.
مامان
پاسخ
سلام.ممنون انشاالله بادعای خیرشما.ممنون بهمون سرمیزنی
رها
11 شهریور 96 1:34
سلام عزیزم، نمیدونی چقدر خوشحال شدم خبربارداریتو خوندم،ان شاله به سلامتی دنیا بیاد و از داشتن برادری مثل پارسای عزیز لذت ببره و افتخار کنه
مامان
پاسخ
سلام عزیزم.ممنون ازمهربونی و دعای خیرت
❤فاطمه جون❤❤فاطمه جون❤
12 خرداد 97 10:18
ستارهگلستارهگل
ستارهگلستاره
ستارهگل
ستاره
امیدوارم همیشه شاد باشین
مامان
پاسخ
سلام.ممنوووووووووووون.همچنین شماوخانواده محترم