سیزدهمین ماه زندگیت
سیزدهمین ماه زندگیت از 15 اردیبهشت تا 14 خرداد 93 بود.
-نینی وبلاگ سرویسی در اختیار کاربرها قرار داده که میتونن مطالب وبلاگشونو بصورت سی دی دریافت کنن.وبلاگ تو هم با پست سالروز تولدت 100مطلبه شد..منو بابای مهربونت کارهائیکه برای دریافت سی دی لازم بود انجام دادیم..اینجوری خیالم راحتتره که مطالبی که باعشق برات نوشتم خدانکرده از دستمون نمیره. البته همه ی این چیزهاهم که از بین بره عشق من به تو پسرگلم جاودانه است و با هیچ متن و مطلبی نمیشه بیانش کرد...
یه مدت وبلاگت رو ننوشتم چون هم تصمیم گرفتم ماه به ماه بنویسم و هم اینکه میخواستم مطالب وبلاگت 101 مطلب نشه که با سی دی کردن 100مطلب آخر یک مطلب از اول جابمونه.بااینکه من مطلبی جدید نگذاشتم ولی هرروز وبلاگت بازدید داشت.تشکرمیکنم از همه ی دوستدارانت و همراهانمون.انشاالله همه تنشون سالم و دلهای مهربونشون شاد باشه.
-اتاقت دریکسالگی تقریبا همون مدلی هست که اول چیدیم.باکمی تغییرات
-این ماه پسرگلم یاد گرفت از تخت مامان و باباش و مبل خونمون بالا بره.تخت رو معمولا براحتی بالا میری ولی برای بالارفتن از مبل هنوز قدت یه کم کوتاهه پسرگلم!!گاهی یک پات بالامیمونه و یک پات پایین و تعادلت به هم میخوره و تاخودمو برسونم با باسن میخوری زمین و حسابی هم شاکی میشی!
این هم بالارفتن از تخت ما
به عشق کتاب بابات اومدی این بالا..علاقه خاصی داری کتابهای باباتو ورق بزنی و اگه بذارم که نمیذارم پاره کنی!
-حسابی دست و دل بازی پسرکم..وای که خوشمزه ترین سیب دنیارو من به دست کوچولوی تو خوردم.هرروز یک سیب برات پوست میکنم و میدم دستت و خودت گازمیزنی.البته وقتی از خوردنش سیر بشی میشه توپ بازی و همه جارو سیبی میکنی!! هی یه گاز خودت میزنی و میاری جلوی دهن من که گاز بزنم..ممنون از لطفت ولی دلم نمیاد سیبتو بخورم و دهنیش کنم!!ادای خوردن رو درمیارمو تو خیلی خوشحال میشی.البته آخرش برای اینکه مطمئن بشی میخورم فرومیکردی توی دندونهام و ازیک طرف سیب من گازمیزدم از طرف دیگه خودت!!به به حسابی چسبیدددددددددددددددد
دیگه هرچیزی بخوری و کسی بیاد بهت بگه بذار دهنم خیلی راحت میبری سمت دهنش..با بابات صحبت میکردیم که واقعا چقدر بچه ها پاک و بی ریا هستن و هیچی رو برای خودشون تنهائی نمیخوان..کاش با بزرگ شدنمون صفتهای خوب بچگیمونو فراموش نکنیم.
همه بهم میگن یه سفره برات پهن کنم و غذا و.. را بدم خودت بخوری.منم برات سفره انگری برد خریدم!!اولش یکی دو دقیقه ای مینشینی ولی سریع از سفره میری کنار..دوست داری میوه و غذارو ببری جائیکه سفره نباشه!! کلا خواستم تشکرکنم از همکاریت پسرم!
موز راهم به روش دو لپی میخوری! تو هر دودستت میگیری و هی اینو گازمیزنی هی اونو گازمیزنی.گاهی دهنت بادمیکنه بسکه تیکه بزرگ کندی.ولی قشنگ میخوری شکرخدا
-بعضی کاربردهای وسایل رو یادگرفتی...مثلا میخوای با برس و شانه موهاتو درست کنی..خیلی تلاش میکنی ولی همش میکوبیشون به پشت سر یا حتی کتفت!!خب برای شروع خوبه مادرجان.یادگرفتی موهاتو شانه کنی به موهای مامانتم برس.وقت نمیکنم خودمو تو آینه نگاه کنم چه برسه مدل و ...!!!
-از اونسری که بردیمت بیمارستان و منو باباتو بیرون کردن ازت خون بگیرن بطرز عجیبی مامانی شدی.باز اواخراینماه بهترشدی ولی هنوز پارسای مستقل ونرمال من نشدی.وقتی فکرشو میکنم خودمو فحش میدم که چنین اشتباهی کردمو گذاشتم بدون حضورم ازت خون بگیرن که تو اینجوری عدم امنیت پیداکنی.ببخش مامانو..اونروز همش تو استرس تب بالات بودم و میخواستم زودمشکل تشخیص داده بشه..امیدوارم زودتر توهم به حالت عادی برگردی.یعنی اوایل اینماه چنان همش بغلم بودی و میچسبیدی بهم که مدت طولانی کمرم گرفته بود و لنگ میزدم و آرنجم هم وحشتناک درد میکرد.آخه با دست چپ بغلت میکنمو با دست راست کارهامومیکنم.اصلاعادت کردم فقط با یک دست بغلت کنم و برای همین واقعا گاهی نوک انگشتهای دست چپم گزگز میکنه!!انشاالله این حالت وابستگی تو نرمال بشه اینهامیگذره..
-این ماه توی دومین ماهی بودیم که قرار بود منو تو لبنیات و هرچیزی که شیرخشک داره نخوریم.برای من که عمری ماست خور بودم غذاخوردن بدون ماست یه جورائی ممکن نیست!!هههه ببین دیگه چقدر خاطرتو میخوام!!!
پسرگلم آرزو میکنم حساسیتت برطرف شده باشه ..هرچند دکتر100درصد روی این حساسیتت مطمئن نبود ولی خب احتیاط کردیم.خدای نکرده اگه بچه ای به ماده ی غذائی حساسیت داشته باشه و هی بخوره ممکنه براش در بزرگسالی تبعات بدی داشته باشه.تو هم باخوردن بستنی و خامه لپ گلی میشدی که دکتر شک به حساسیت داد.ولی خداروشکر گویا حساسیت غذائی در نینیها باچندماه مصرف نکردن خوب میشه..امیدوارم بادعای دوستدارانت برای تو هم همینطور باشه و دیگه به هیچ چیز حساسیت نداشته باشی.البته بماندکه مثل خودم به فصل بهار متاسفانه حساسی!هی من عطسه میکنم هی توعطسه میکنی!!آخه توکه همه چیزت به بابات رفته این حساسیتت چرا به من رفته؟؟حالا گریه کنم؟؟
- ازمهمترین وقایع سیزدهمین ماه زندگیت روز پدر بود...بابای مهربونت تو سالی که گذشته به نظر من بیشتر ازهمه ی باباها درکنارمون و پا به پامون بود و بامحبتهاش ازمون حمایت میکرد.بابات واقعا دوستت داره و خالصانه وعاشقانه هرکاری لازم باشه برات انجام میده.
با اینکه حسابی سرش شلوغ و استراحتش کمه ولی همیشه بامهربونی حامی خوب مادوتا بوده..بابای عزیز ماهم بی نهایت دوستت داریم.روزت مبارک...هیچ تشکری جبران خوبیهاتو نمیکنه ولی از ما بپذیر
درسته میگن بهشت زیر پای مادرانه
ولی
آرامش بهشت در آغوش پدرانه
پدر خوب تو بهترینی
اقیانوسها نماد فروتنی هستند..در نهاد خود کوههائی بلندتر از خشکی دارند ولی هیچگاه آنرا به رخ نمیکشند.
بابات رانهای پاتو میگیره و بهت میگه خودتو سفت کن و میبرتت بالا..خیلی دوست داری
-البته الان که دارم این رو برات مینویسم 15روز از یکسالگیت میگذره و تقریبا 15روز قبل یکسالگیت تونستی تا20قدم به تنهائی گام برداری.ولی از وقتی اونهمه سرماخوردگیت طول کشید و دارو مصرف کردی و بعدشم دندان درآوردی و واکسن یکسالگی و متاسفانه سرخک گرفتن و... انگار حال راه رفتن نداری و حسابی توی این مدت راه رفتن از سرت پرید.این روزها همش دستمو میگیری میکشی که بلندشم و خودتم انگشتمو میگیری و راه میری و منو میبری به سمت جائیکه مدنظرته.مادر من همین یک انگشتم ول کنی باز راه میوفتی.نمیدونم چرا انقدر این روزها بهم وابسته شدی.امیدوارم تا آخر این ماه از زندگیت بیام بنویسم باز راه افتادی!! میدونم دیر و زود راه میوفتی ولی واقعا دلم میسوزه سینه خیز و چهاردست و پا بری..آخه همش زانوهات سائیدگی پیدامیکنه و پوستش خشک و زبر میشه.
میدونم بزودی انشاالله حالت خوبه خوب میشه و روبراه میشی ولی انقدر غصه میخورم میبینم زیر چشمهات گودافتاده و لاغر شدی..
هورااااااااااااااااااااااااااا روز یکشنبه 4 خرداد بازهم راه رفتن راشروع کردی.انقدر باهم خندیدیم که یکی از بهترین روزهای عمرم شد.خیلی خوب میتونی راه بری ولی یه مدت بود ترک کرده بودی.البته حسابی ایندفعه مراقبم زمین نخوری و کارم این شده دنبالت راه بیام.چون دیدم بترسی باز راه رفتن را ترک میکنی یه مدت.خیلی بامزه راه میری دستهاتو بالامیبری ازهم باز میکنی و دهانت هم از هیجان بازه و صدا درمیاری و قدمهای کوچکتو برمیداری.عزیزدلمی پسرگلی
گل پسرم تازه یادش افتاده چهاردست و پا کم رفته!!
-پنجشنبه25 اردیبهشت پنجمین مروارید زیبا هم در دهانت رویش کرد.خیلی سخت این دندانت دراومد.مبارکت باشه. دندان ششم هم لثت را متورم کرده و تو راهه.
اینم محل پنجمین دندانت که در اومد
جالبه همش اول دندان سمت چپ درمیاری بعدسمت راست
اخیرا برای لثه هات گاهی از ژل بیحسی لثه استفاده میکنم.بنظرم آرومتر میشی.روز یکشنبه 4خرداد بود که بعد از حدودا سه چهار روز ژل نزدن خواستم برات بزنم.چندوقتی بود میدیدم هی سمت عقب لثه های بالات رو ماساژ میدی ولی فکرشم نمیکردم هنوز دندان پیشین درنیاوردی دندان آسیا دربیاری.برای همین تعجب میکردم از کارت.ولی اونشب حین ماساژ ژل متوجه شدم دوتا دندان در فک بالا از دندانهای عقب درآوردی .مبارکت باشه پسرکم ولی راستش خیلی ناراحت شدم فهمیدم این چندروز اخیر انقدر گریه میکردی و دیگه واقعا کلافه شده بودم برای این بوده.نازی پسرکم.میگن خیلی دندان درآوردن اونهم دندانهای عقب سخته.تازه میفهمم اونهمه بیقراری برای اینهابوده.روی ماهتو میبوسم.اینم دوتا دندان بعدیت
البته اصلانمیگذاری نگاه کنم جای دقیقشو ببینم ولی بنظرم دو دندان فاصله داره و دندان آسیای کوچک اول را ازهردوطرف درآوردی
هنوز لثه هات درسه نقطه ورم داره.مامان جونم بیخیال همرومیخوای باهم دربیاری؟!!!! دلم میسوزه انقدر بیتابی.به خودتو من تنفس بده!!!
طبق جدول زیر که زمانبندی رویش دندانهای شیریست خیلی هم نامنظم دندان درنیاوردی!
جدول زمان رویش و ریزش دندان های شیری
نام دندانهای شیری | اولین پیشین | دومین پیشین | نیش | اولین آسیای بزرگ | دومین آسیای بزرگ |
زمان رویش | هفت و نیم ماهگی | 9 ماهگی | 18 ماهگی | 14 ماهگی | 24 ماهگی |
زمان ریزش | 7-8 سالگی | 8-9 سالگی | 11-12 سالگی | 11-10 سالگی | 12-10 سالگی |
دندانهای شیری فک بالا | A | B | C | D | E |
دندانهای شیری فک پایین | A | B | C | D | E |
زمان رویش | 6 ماهگی | 7 ماهگی | 16 ماهگی | 12 ماهگی | 20 ماهگی |
زمان ریزش | 7-6 سالگی | 8-7 سالگی | 10-9 سالگی | 12-10 سالگی | 12-11 سالگی |
ازفک بالا دومین پیشین سمت راستت جامونده! البته ملتهبه و بزودی نمایان میشه انشاالله.
ازفک پایین هم دوتا دومین پیشین جاانداختی!!! و دوتا آسیا...البته میدونم اینهاحدودیه و چندماه اینور اونور فرق زیادی نداره.ولی خب میدونی که مامانت همه چیزو باید بپرسه اگه ندونه!!حتما بایه دندانپزشک مشورت خواهم کرد شک نکن!!!
روز دوشنبه 5خرداد هم دندان پیشین مرکزی سمت راست فک پایین درآوردی! این ماه توی دندان درآوردن غوغاکردی پسرکم.
- از اعضای بدن دست و پا را خیلی خوب میشناسی و مثلا وقتی سوار سه چرخت میشی بهت میگم دستتو بگیر به دسته انجام میدی.جدیدا دارم سعی میکنم اندامهای دیگه راهم یادت بدم.موهارو یادت دادم زود یادگرفتی ولی همش بعدش سعی میکردی موهاتو بکشی برای همین بیخیالش شدم!!گوشهات رو هم یادت دادم که دو دستی گوشهاتو میگیری وقتی ازت میپرسم پارسا گوشهات کوشن؟؟ولی همیشه جوابمو نمیدی!!!چون پسر فوق العاده بازیگوشی هستی خیلی یه جا بند نمیشی من بخوام مثلا سرفرصت بنشینم اعضای بدن یادت بدم!! هنوز یکی دوتا نشده میری سراغ بازیت!!!
-خیلی خیلی خیلی مقاومت کردی که بای بای نکنی!!هیچوقت نمیگذاشتی دستهاتو بگیرمو یادت بدم.اما بالاخره اینماه خودت همکاری میکنی و بای بای یاد گرفتی.البته کف دستت رو سفت بالا نگه نمیداری و دستت لق میزنه!! هههه تو همکاری کن همینم قبوله!
-گاهی دوست داری دست زده بشه!!یه دست میزنی و زل میزنی به افراد و میفهمونی بهشون که دست بزنن!!وقتی همه دارن دست میزنن و یک نفر دست نمیزنه فقط اونو نگاه میکنی و با اوم اوم اصرار داری اونم دست بزنه!! زوره مادرچان؟!
-از بازیگوشی و شیطنت و ریخت و پاشهات بگم یا نگم؟؟همون کامل نگم بهتره!!چون قابل توصیف نیست..ازهرجا رد میشی انگار بمب منفجر شده!!همچین تخریب میکنی میری!!
یادش بخیر یه زمانی میخواستم جائی نری یه بالش سنگین میگذاشتم!! الان از روش راه میری!
و ریخت و پاش در روزی دیگر...یاد گرفتی در کمدها و کشوهارا براحتی باز میکنی و هرچی هست پرت میکنی پایین.آخه اگه درست بازی میکردی دلم نمیسوخت فقط میریزی پایین!
اینجاهم رفتی لای درکمد
گاهی هم زیر میز و صندلی میری و البته گاهی هم گیر میکنی!!
و وقتی که اسباب یازیها خستت میکنه مامانت عینه موش توی کابینت و..دنبال وسایلی میگرده که لحظاتی سرگرمت کنه!
اخیرا هم اصلا نمیذاری پوشکت کنم.واقعا بدبخت همسایمون.گریه هائی میکنی که پوشک نشی.وقتی هم باهزار دردسر پوشک میشی فرار میکنی که شلوار پات نکنم
-منو بابات گرمائی هستیم ولی تو دیگه زدی حسابی روی دست ما!!آخه چقدر یک نفرمیتونه گرمائی باشه؟! اگه پتو روت باشه نمیخوابی.جفت پا پتو را میزنی کنار.خوبه آستین حلقه ای و شلوارک تنت میکنم.بازهم انقدر شاکی هستی.گاهی صبرمیکنم خوابت عمیق شه پتو بندازم روت. ولی خودم خوابم میره.از اینکه روی خودمم نکشیدمو سردم میشه بیدارمیشم و پتو را روی تو هم میندازم.ولی بازبیدارمیشی و باگریه میزنی عقب!
-واکسن یکسالگیت را به دلیل سرماخوردگی و تبت یک هفته دیرتر زدیم...متاسفانه بعد ازتزریق واکسن MMR یه کوچولو سبک سرخک گرفتی.البته برای همه قابل تشخیص نبود چون فقط وقتی تبت بالامیرفت دانه ها قشنگ واضح میشد.اسم اینو سرخک گرفتن نمیذارن بهداشت میگفت بثورات پوستی واکسن.دکترهم بردمت و داروی پیشگیری از عفونت در اثر ویروس سرخک داد.یک شب خیلی شدید تب کردی و جرات نداشتم پلکهامو روی هم بگذارم ولی چند شب دیگه تبت کنترل بود و شکرخدا خیلی سخت نبود.میگن آنچیز که تو را نکشد محکمترت میسازد...درسته که این روزها سخته ولی برای تو ایمنی بیشتر در آینده را داره..آرزومیکنم همیشه سالم باشی عزیزدلم.راستی برای تزریق واکسنت توی بغلم بودی و روت بهم بود و اصلا نفهمیدی توی دستت واکسن زدن که گریه کنی.
-از کارهای جالبت اینه که صدای زنگ تلفن و خانه که میاد میگی اوه اوه!!فدای غنچه ی لبهات بشم...
یکبار داشتم میخوابوندمت مامانجونت تلفن زد..من نرفتم جواب بدم بلکه تو هم اعتنانکنی و بخوابی ولی با هرصدای زنگ و بی اعتنایی من اوه اوه تو بلندتر و کشیده تر میشد: اووووووووووووووووووووووه!!!
وقتی صدای زنگ درهم میاد اوه میگی و میدونی بعد دقایقی کسی تو میاد و منتظرهستی..حتی وقتی آیفون صدا میده مطمئنی بزودی کسی میاد و جلوی در منتظری...
-عاشقه دالی بازی هستی و خودت هم سر بازی رو باز میکنی و میگی "دا "
اینجاهم داری با ملیکاجون دالی بازی میکنی:
-گاهی شیطنتم میگیره روسری سرت میکنم..یا حوله دورت میپیچم عکس بندازیم!!!هههه
گاهی هم مدل موهاتو عوض میکنم!!!راستی این ماه برای اولین بار موهات کوتاه شدن!!خودم توی حمام این فرفرکهای پشت موتو چیدم!یه کوچولو هم چتریت را کوتاه کردم.میدونی موهات خیلی نامرتب بود.
-از وسایل مورد علاقت میتونم تسبیح و موبایل را نام ببرم!!یعنی منتظری یکی نماز بخونه تسبیحشو برداری...موبایل منم که شده اسباب بازیت...وای انقدر دکمه هاشومیزنی که گاهی اتفاقی قفلشم بازمیشه و زنگ میزنی به این و اون!!!یکبارکه ساعت 2نصفه شب بود نمیخوابیدی و داشتم بهت غذا میدادم و گوشیمم برات آهنگ پخش میکرد که دیدم یه شماره گرفتی!! ای واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
-صدای اذان را خیلی دوست داری.وقتی اذان میگه از اول تا آخرش سکوت میکنی و با دقت گوش میدی.کاش ما بزرگترها هم همینطور بودیم.
میوه موردعلاقت این روزها گوجه سبزه..هم سبزه و رنگش را دوست داری هم مزشو خیلی دوست داری.یعنی گوجه سبز ترشی که نمیشه بی نمک خورد را خیلی راحت گازمیزنی و اصلا چهرت هم عوض نمیشه با اولین گاز!! گوجه سبزهای درشت که نتونی کامل ببری توی دهنت را میدم دستت و خودت گازمیزنی میخوری.یکبار پوستشو کندم دادم دستت(آخه گاهی پوستش گیرمیکنه توی گلوت و با تلاش میاریش از دهنت بیرون) ولی دیگه دوستش نداشتی و پرتش کردی.باپوست دوست داری.
علاوه بر گوجه سبز لواشک هم خیلی دوست داری.درست کردن لواشک خانگی رو گذاشتم توی اولویت کارهام. دوست ندارم لواشک بیرون را بخوری.
- و اما... امان از دست این خالت!!هر خوراکی ای بدستش میرسه دوست داره برات بخره!! اینسری برات چوب شور خریده بود..انقدر بامزه میخوردی..چندتائی دست میگرفتی و بجای اینکه از سرش بخوری وسط همشونو یکضرب گاز میزدی و میخوردی...البته نشد این کارت را عکس بگیرم..دیر رسیدم حرفه ای شدی!!
اینجاهم پاستیل چوبی برات خریده!! البته چون ژلاتین گاوی داره و منو تو رژیم گاوی هستیم زود ازت گرفتم!!
-عاشقه اینی که توی رختخواب یا تخت غلت بزنی..مامان جونت تا میاد رختخواب بندازه میری روش و نمیگذاری!! با خالت گذاشتنت توی ملحفه و مثل گهواره تابت دادن.خیلی خوشت اومده بود.هی پا میزدی.ولی دیگه ول کن نبودی و هی میرفتی روش و میفهموندی که تابت بدن!
-در کابینتها را قفل زدم...ولی چه فایده همون یکذره هم که لاش باز میشه دستتومیبری توی کابینت و وسیله ها را میندازی پایین بعد مینشینی بازی میکنی.بدتر شدکه!!! دوستان خواننده پیشنهادی دارن توی نظرات برام بذارین!!!کابینتهای تک در را چیکارکنم؟؟
میدونی پسرکم آخه برای خودت خطرناکه.بیشتر شکستنی یامواد شیمیاییه...خدانکرده کار دستمون میدی مادر.وگرنه همه زندگی فدای یک تار موت بزن بشکن!!
-فکرکنم روز شنبه 3 خرداد وبلاگت بیشترین بازدید کننده دراین ماه را داشت.664
-گاهی استخر بادیتو باد میکنم و توش حسابی بازی میکنی.آتیشششششششششششششش
-گاهی هم مامانت را جو فتوشاپ میگیره و عکسهاتو درست میکنم!! البته حیلی تابلوئه فتوشاپه!!چندتاشم طی اعتماد بنفسی که داشتم ظاهر کردمو برای این ماهت گذاشتم توی آلبومت!
بچه جان آروم بگیر بذار عکس بگیرم!!
اینهاهم هنرمامانت!!
این دوتاعکس پایین هم عکسهاش مربوط به ماههای قبل زندگیته..همینجوری هنر زدم!!
-مامانت غیر از فتوشاپ هنرهای دیگه هم داره!! بخاطر اینکه لواشک خیلی دوست داری با اعتماد بنفس کامل برات لواشک مخلوط میوه درست کردم!!تقریبا همه چیز توش ریختم حتی زرشک!! خودم تائید میکنم خوشمزه بود!!نوش جونت
-یکی از مسائل مهم زندگیت اینه که داخل ماشین لباسشوئی چه میگذرد!!ه روز آقاجونت اومد سیمشو درست کرد که هروقت کارش نداشتیم راحت از برق در بیاریمش.آخه اینجوری دیگه نمیشد پیش رفت!
میگم بفرما داخل !دم در بده!