پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
پوریاپوریا، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

هديه های آسموني

هفته سی ام-بیقراری شبانه

هفته سی زندگیت از یکشنبه3 تا شنبه 9 آذر بود   فکرکنم این هفته اوج بیقراریهای شبانت بود!یعنی امیدوارم ازین بدتر نشی چون هرنیم ساعت با جیغ بیداری!میگن برای دندونه! امیدوارم دندون درآوردی خوب شی! -پسرم!!شبها غوغا میکنی مادر!دیگه هر30الی45 دقیقه بیداری!کاش میدونستم چرا! البته دوستهای هم سن وسالتم همینطوری شدن!آخه شما نینیهای گل چرا ناراحتین؟ هرچیزی رو امتحان کردم..اینکه باغذای کمکی سیرت کنم سنگین بخوابی، غذا ندم سبک بخوابی یاغذای کمتر بدم، آب بدم ،آب ندم، قبلش لثتو ماساژ بدم، شیربخوری بخوابی،شیر نخوری،خسته شی بخوابی،بازی کنی بخوابی ،میخوابی جات گرم باشه،جات خنکترباشه ،نور اتاقت کم باشه یا زیادتر باشه،در اتاقت باز یا بسته ب...
9 آذر 1392

هفته بیست و نهم-گاهی مینشینی

هفته 29 زندگیت از یکشنبه26آبان تا شنبه 3آذر بود     - از هنرهای این هفتت اینه که لحظاتی بدون کمک مینشینی البته اگه دلت بخواد!! ، دراز نشست میری، توی روروئک یه کم خودتو جلومیبری و راه میری ولی چون جدیدا روروئک ممنوع شده روزی دوسه دقیقه بیشتر نمیذارمت اون تو دیگه به هر دوطرفم میغلتی کامل...  -سوپت شامل این موادشده:مرغ یا ماهیچه،پیاز،سیب زمینی،هویج،رشته فرنگی،جعفری ازهفته دیگه میخوام گشنیز هم گاهی جایگزین جعفری کنم -پوره هویج و سیب زمینی،فرنی و حریره بادوم،سرلاک شیر و برنج و پوره4 هم میخوری.یکبارهم پوره کدو حلوائی رو مزه کردی دوست داشتی کلا خداروشکرخیلی خوش غذاشدی.حتی گلابی و قطره هاتم بهترمیخوری....
3 آذر 1392

هفته بیست و هشتم-نذر قیمه

این هفته حسابی درگیر آماده کردن لوازم و پخت نذری بودیم.برای همین خیلی سرمون شلوغ بود.سال پیش برات نذر کرده بودیم.باردار بودم...یادش بخیررررررررررررررررررررررر خداروشکر با کمک عزیزان نذرت پخته و پخش شد.باتشکر از همه ی کسانیکه کمکمون کردن       این هفته از زندگیت از یکشنبه 19تا شنبه25آبان بود     - این هفته یادگرفتی بوس میکنی!!! البته فعلا فقط منو باباتو بوس میکنی.خیلی کارت خنده داره.تا بغلت میکنم دهنتو باز میکنی میچسبونی به لپم! دستهاتم از دوطرف حلقه میکنی دور سرم و سفت منو میکشی به سمت خودت!!! این هفته یکی دو روزی بابات رو ندیدی (باباجونیت رو رسوندن شلمان) وقتی بابات برگشت و بغلت کرد ...
25 آبان 1392

هفته بیست و هفتم-ورود به ماه 7

هفته بیست و هفتم زندگیت از یکشنبه 12 تا شنبه 18 آبان بود.. بسلامتی نیم ساله شدی پسرم...چقدر زود گذشت...به چشم بهم گذاشتنی   این هفته از زندگیت مصادف شد با شروع اولین محرم عمرت..یادش بخیرپارسال توی مراسم زیارت عاشوراهای شرکت توی دلم بودی عزیزکم    -این روزها خیلی ناراحتی.گریه هائی از ته دلت میکنی که دل آدم کباب میشه.درد داری.قشنگ مشخصه.ناراحتتم پسرکم.کاش زود دندونت در بیاد راحت بشی بابات دستشو میشوره باانگشت لثت رو ماساژ میده.خیلی دوست داری.دست من استخونیه دردت میاد بدتر!    -و اما جدول رشد و تکامل 6ماهگی: سن كودك مهارتهاي اصلي (اكثركودكان انجام مي دهند) ...
18 آبان 1392

هفته بیست و ششم-غلت میزنی

هفته بیست و ششم زندگیت ازیکشنبه ٥تا شنبه١١ آبان بود.. روز اول هفته رو خونه ی آقاجونت با یه شیرین کاری شروع کردی که خیلی خوشت اومده بود!!از حالت دمر راحت طاقباز میشدی و باز دمر میشدی و غلت میزدی! البته از پهلوی راستت! از طرف چپ اصلا دمر هم نمیشی مگر بسختی! خیلی جالب بود کارت!ولی برای طاقباز شدن سرتو با شدت میاوردی و گاهی محکم میخورد به زمین!!!    -دیگه یاد گرفتی چطوری باید غلت بزنی! روی زمین میذاریمت انگار کوک شدی !!تند تند غلت میزنی و از این سر میری اون سر!!  -شکر خدا هر روز شکمت داره کار میکنه! به لطف ماساژ مقعدی و گلابی و لیموشیرین و روغن زیتون و آب!!! -این هفته روزی 2 سی سی بهت دیفن ...
11 آبان 1392

هفته بیست و پنجم-شروع آب میوه

هفته بیست و پنجم زندگیت ازیکشنبه2٨مهر تا شنبه 4 آبان بود.. اولین عید غدیر عمرت مبارک عزیزدلم امسال در پنجمین سالروز ازدواج منو بابات (و جشن تولد30 سالگی مامانت)تو هم برای اولین بار در کنارمون بودی.. پاییزه پاییزه برگ درخت میریزه هوا شده کمی سرد روی زمین پر از بــــرگ زرد دسته دسته کلاغا میرن به سوی باغا همه باهم یکصدا میگن قار قار قار قار در  پاییز هم سبزترینی عزیز دلمان       -این هفته نمیدونم چرا انقدر بدخواب شدی!تا خوابت میره با گریه بیدار میشی..حتی سیر سیرت میکنم مطمئن باشم گشنه نیستی!نمیدونم مشکل چیه..شاید میخوای دندون درآری عزیزکم..گاهی هم با گ...
4 آبان 1392

هفته بیست و چهارم-گفتی مامان

هفته بیست و چهارم زندگیت ازیکشنبه21تا شنبه 27 مهر بود..  اولین مامان رو یکشنبه 21مهر گفتی...کیف کردم  اولین روز این هفته صبح داشتی توی تخت گری میکردی..اومدم پیشت گفتم "چرا گریه میکنی مامان؟" تو هم گفتی: مامان!! یعنی واقعا حس عجیبی بود..انگار قلبم داشت ایست میکرد..خیلی لذت بخش بود... بارها شده بود لغت رو کش میدادی میگفتی مممما مااااا ولی هیچوقت اینجوری یه لغت خوشگل نمیگفتی!  درسته شاید هنوز معنیشو ندونی و اتفاقی برحسب تکرار من گفته باشی..ولی بازم خیلی کیف داره ...قربون مامان گفتنت بشممممممممممممممم  -وای همش یبوست داری!دیگه نمیدونم چیکار کنم!دکتر بردمت قرار شد بهت روغن زیت...
27 مهر 1392

هفته بیست و سوم-ورود به ماه6

هفته بیست و سوم زندگیت ازیکشنبه14 تا شنبه 20 مهر بود..      خب میریم سراغ جدول رشد و تکامل در پایان 5 ماهگی:   سن كودك مهارتهاي اصلي (اكثركودكان انجام مي دهند) مهارتهاي اضافي (نيمي از كودكان انجام مي دهند) مهارتهاي پيشرفته (تعداد كمي از كودكان انجام مي دهند) پنج ماهگي رنگهاي تيره را تشخيص ميدهد مي تواند بغلتد با بازي كردن با دست ها و پاهايش خودش را سرگرم مي كند بطرف صداهاي جديد ميچرخد نام خود را تشخيص ميدهد ممكن است بدون كمك چند لحظه بنشيند اشيا ...
20 مهر 1392

هفته بیست و دوم-جابجا میشی!!

هفته بیست و دوم زندگیت ازیکشنبه7 تا شنبه 13 مهر بود..  -این هفته علاوه بر اینکه مکرر دمر شدی حسابی جابجاهم میشدی!! یه کم خودتو میکشی بعد دمر میشی..حدود یک متری از جائی که میذاشتمت با ترفندهای مختلف جابجامیشدی ولی سینه خیز هنوز نمیری...همونجور که طاقباز خوابیدی کش میدی خودتو!!هی به پهلو میشی هی طاقباز میشی و آخرشم دمر میشی..خلاصه با تمرینهائی که بابات و عزیزیت روت انجام دادن این هفته پیشرفت چشمگیری داشتی. -صبحها که از خواب پامیشی بهت سلام میدمو میگم خسته نباشی..تو هم حسابی کش و قوس میای و خودت خستگیتو درمیکنی..شرطی شدن یعنی این!! آقاجونت باچشم خودش دید من هر وقت میگم خسته نباشی تو خودتو پیچ میدی و خستگی درمیکنی!!یعنی باورش ...
13 مهر 1392